استاد میرباقری شب پنجم محرم 1393

dl متن زیر چکیده ای مفصل از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمين ميرباقري، در پنجمین شب عزاداري حسيني در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 7 آبان ماه در مدرسه فيضه قم برگزار شده است. ايشان در اين جلسه بر اساس زيارات مأثور از ائمه عليهم السلام، ياران عاشورايي اباعبد الله را با دو خصوصيت «انصار الله» و «الذابون عن الله» توصيف مي كنند. در ابتدا دو ويژگي مهم در نصرت خداي متعال را توضيح مي دهند كه عبارتند از «به بقاء رسيدن داشته ها و امكاناتي كه در مسير نصرت خداي متعال صرف مي شود» و «بي نيازي خداي متعال از اين نصرت و نياز بندگان به معامله با خداوند براي دست يابي به طهارت، بقا، اطمينان و سكون». ايشان در ادامه مهمترين فراز معناي نصرت را تبيين مي كنند و با پيوسته دانستن همه عرصه هاي نصرت خداي متعال با نصرت امام تأكيد مي نمايند نصرت خداي متعال تنها از بستر نصرت امام محقق مي شود.

ما در زیارت نامه های اصحاب سیدالشهداء تعابیر خاصی در باب ایشان موجود است. مثلا در کتاب مزار شهید آمده است که: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ اللَّهِ وَ أَنْصَارَ رَسُولِهِ وَ أَنْصَارَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَنْصَارَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ أَنْصَارَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ وَ أَنْصَارَ الْإِسْلَام» و یا می خوانیم: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الذَّابُّونَ عَنْ تَوْحِيدِ اللَّه»

اگر ما دوست داریم که از یاران امام زمان علیه السلام باشیم باید این صفات یاران امام حسین علیه السلام را تحصیل کنیم. یکی از آن صفات، «نصرت خدای متعال» است. آن چنان كه در زیارت توضیح داده اند اين نصرت همان نصرت پیامبر اکرم و امیر المومنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام است.

راه باقی ماندن نعمات، بازگرداندن امكانات و داشته ها به خداي متعال

ما باید بدانیم که خدای متعال، محتاج نصرت کسی نیست. در سوره مبارکه محمد، خدای متعال می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم‏». امیر المومنین علیه السلام در نهج البلاغه در توضيح این آیه شریفه می فرمایند: «وَ خُذُوا مِنْ أَجْسَادِكُمْ فَجُودُوا بِهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ لَا تَبْخَلُوا بِهَا عَنْهَا فَقَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ وَ قَالَ تَعَالَى مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ» یعنی جسم خود را خرج جانتان کنید و از این کار بخل نورزید. شما اگر دین خدای متعال را یاری کنید و شهید شوید به خود بخشش کرده اید. در واقع حیات این دنیا را خرج «حیات طیبه» و «دار البقاء» کرده اید. با این حال خدای متعال این کار شما را یاری خودش فرض کرده و به عنوان مزد ، شما را نيز یاری مي كند. با این خرج کردن جسم برای جان، خدای متعال انسان را به ثبات قدم و حيات طيبه می رساند: «یثبت اقدامکم».

در باب انفاق هم این تعابیر آمده است. جان و مالتان را خرج ثبات قدم خود کنید برای اینکه خودتان بمانید. کسی که در کشتی است در زمان طوفان، سرمایه و مالش را به دریا می اندازد تا خودش بماند. ولی اين جا در دریا انداختني نیست بلکه معامله با خدای متعال است. ما باید بدانیم که نمی توانیم چیزی را نگه داریم. ما خودمان فانی هستیم پس چطور می خواهیم جان یا مالمان را نگه داریم؟ ولی خدای متعال که باقی است و سرچشمه بقاست هر چه به او برسد را به بقاء می رساند. هرچه در دست ما بماند فانی است. امامان که «شفعاء دار البقاء» هستند ما را از «دارالفناء» به «دارالبقاء» می برند و فانی را باقی می کنند چون امام همان وجه الهی است که باقی است. «وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرام‏»(الرحمان/27)

بي نيازي «اله» و «مالك» خزائن همه امكانات از نصرت مخلوقات

معنی «ان تنصروا الله …» این نیست که ما خدای متعال را یاری می کنیم و بعد او به ما مزد یاری شدنش را می دهد. در همین راستا حضرت امير در توضيح اين آيه می فرمایند: «فَلَمْ يَسْتَنْصِرْكُمْ‏ مِنْ ذُلٍّ وَ لَمْ يَسْتَقْرِضْكُمْ مِنْ قُلٍّ اسْتَنْصَرَكُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ وَ اسْتَقْرَضَكُمْ وَ لَهُ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيد» یعنی خداوند متعال از روی کرم و برای تشویق ما خود را وامدار ما خوانده است. با اینکه چیزی که در دستان ماست هم مال اوست. چیزی که در دستان انسان است نازله خزائن الهی است: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم‏»(حجر/21) این نازله هم برای اوست. غايت اين نصرت هم جُود بر خودمان است. راه خرج کردن برای خود، برگرداندن امکانات به خدای متعال است و الا امکانات را خرج دشمن خود و نفس وشیطان می کنیم.

او که همه جنود عالم از اوست احتیاجی به نصرت ما ندارد. او «جود» ما به خودمان را نصرت خود به حساب آورده است. «وَ إِنَّمَا أَرَادَ أَنْ يَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا». این جنگها، ابتلای شماست تا «احسن عملا» بشوید.

در سوره مبارکه آل عمران هم می فرماید: «لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما في‏ صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما في‏ قُلُوبِكُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور»(آل عمران/154). ابتلای شما برای تمحیص قلبتان است تا به حسن عمل برسید. در روایات این «حسن عمل» به معنی «خالص شدن در عمل» است که با اصلاح شاکله و رسیدن به شاکله «محبت» واقع می شود و انسان را به جایی می رساند که عملش، احسن اعمال و نیتش، احسن نیات مي شود. لذا در روایت در کافی شریف فرمود: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا قَالَ لَيْسَ يَعْنِي أَكْثَرَ عَمَلًا وَ لَكِنْ أَصْوَبَكُمْ عَمَلًا وَ إِنَّمَا الْإِصَابَةُ خَشْيَةُ اللَّهِ وَ النِّيَّةُ الصَّادِقَةُ وَ الْحَسَنَةُ ثُمَّ قَالَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتَّى يَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِي لَا تُرِيدُ أَنْ يَحْمَدَكَ عَلَيْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ النِّيَّةُ أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ أَلَا وَ إِنَّ النِّيَّةَ هِيَ الْعَمَلُ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ- قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ يَعْنِي عَلَى نِيَّتِهِ»

نصرت اولياي الهي تنها بستر نصرت خداي متعال

خدای متعال در سوره مبارکه زخرف می فرماید: زمانی که فرعونیان طغیان کردند و ما را به «أسف» آوردند، از آنها انتقام گرفتیم: «فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعين‏»(زخرف/55) برای این که به «أسف آوردن خداي متعال» درست معنا شود و به معنی تشبیه به مخلوقات گرفته نشود، امام صادق علیه السلام می فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَأْسَفُ كَأَسَفِنَا وَ لَكِنَّهُ خَلَقَ أَوْلِيَاءَ لِنَفْسِهِ يَأْسَفُونَ وَ يَرْضَوْنَ وَ هُمْ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ وَ سَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِهِ» او مثل مخلوقات متأثر نمی شود بلکه اولیائی دارد که آنها مخلوق و مربوبند و تأسف و رضا دارند. خدای متعال رضای آنها را رضای خود و سخطشان را سخط خود قرار داده است. «لِأَنَّهُ جَعَلَهُمُ الدُّعَاةَ إِلَيْهِ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَيْهِ فَلِذَلِكَ صَارُوا كَذَلِكَ» یعنی رضا و سخط آنها به منزله رضا و سخط الهی است كه البته اين امر قراردادی نیست بلکه این تنزیل، واقعی است و دلیلش هم همین است که آنها داعی و دلیل الی الله هستند.

در روایت در بصائرالدرجات نقل شده است که: «إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ يُعْرَفَ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ يُطَاعَ بِطَاعَتِهِمْ فَجَعَلَهُمْ سَبِيلَهُ وَ وَجْهَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ غَيْرَ ذَلِكَ» خدای متعال چنین دوست داشته که با طاعت اولیائش اطاعت شود. این مشیّت هم به حکمت او برمی گردد نه اینکه مجبور بوده باشد، بلکه اگر می خواست می توانست به شکل دیگری راه طاعت را بر بندگانش بگشاید و خود را مستقیم به آنها معرفی کند. ولی اینطور خواسته است که با طاعت اولیائش اطاعت شود لذا در کافی شریف فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه‏» او می خواست که عباد با طی طریق در وادی ولایت اوليائش به ولایت و محبت و معرفت الله برسند و لذا ايشان را باب، صراط، سبیل و وجه خود قرار داد و به همین دلیل است که طاعت آنها، طاعت الله و ولایتشان، ولایت الله است؛ چون می خواست از طریق آنها شناخته شود آنها را «وجه» خود قرار داد. پس طاعتشان، طاعت الله و رضایشان، رضی الله است. «لِأَنَّهُ جَعَلَهُمُ الدُّعَاةَ إِلَيْهِ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَيْهِ فَلِذَلِكَ صَارُوا كَذَلِكَ» ممكن نيست كه کسی «داعی الی الله» و «الدلیل علی الله» باشد ولي برای غیر خدا راضی شود و یا براي غير خدا سخط بورزد كه اگر در اين صورت ديگر داعی و دلیل به خدای متعال نمی شد.

امام صادق عليه السلام در ادامه اين روايت می فرمايند: «وَ لَيْسَ أَنَّ ذَلِكَ يَصِلُ إِلَى اللَّهِ كَمَا يَصِلُ إِلَى خَلْقِهِ لَكِنْ هَذَا مَعْنَى مَا قَالَ مِنْ ذَلِكَ وَ قَدْ قَالَ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ دَعَانِي إِلَيْهَا وَ قَالَ: مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ قَالَ إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» یعنی علي رغم آن چه گفته شد كسي گمان نكند وقتي اولياي او غضبناک و يا شاد شوند در خدای متعال تحولي ايجاد مي شود ولي اولياي الهي در مقامی اند که رضا و غضب آنها، رضا و غضب خدای متعال خوانده می شود. لذا خدای متعال درگیری و توهین به اولیائش را مبارزه با خود دانسته است. اين مطلب، بيان همان نكته اي است که در کافی از امام باقر علیه السلام نقل شده است که: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ‏سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْظَمُ وَ أَعَزُّ وَ أَجَلُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ يُظْلَمَ وَ لَكِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَهُ حَيْثُ يَقُولُ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»

پس ولی الله، داعی و دلیل به سوی خدای متعال است. هم شروع دعوت از اوست و هم راهنمایی در طول راه. نباید گمان کنیم اين ماییم که سیر به سمت خدای متعال و ولی الله را شروع می کنیم. بلکه با دعوت او شروع می شود. وقتي امام صادق عليه السلام به اين جا مي رسند كه او «داعی الی الله» و دلیل علی الله است این آیه را تلاوت می کنند: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ قَالَ إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» و می فرمایند که این یک قاعده کلی است: «فَكُلُّ هَذَا وَ شِبْهُهُ عَلَى مَا ذَكَرْتُ لَك‏»

پس با این قاعده کلی، «ان تنصروا الله» یعنی «ان تنصروا رسوله» شاهدش هم آیات قرض به خدای متعال است که به صله امام تفسیر شده است. در کافی فرمود: « سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِخْرَاجِ الدَّرَاهِمِ إِلَى الْإِمَامِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَيَجْعَلُ لَهُ الدِّرْهَمَ فِي الْجَنَّةِ مِثْلَ جَبَلِ أُحُدٍ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ فِي كِتَابِهِ «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ‏  قَرْضاً حَسَناً  فَيُضاعِفَهُ لَهُ‏  أَضْعافاً كَثِيرَةً» قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ فِي صِلَةِ الْإِمَامِ خَاصَّةً». و مزد اين قرض نيز به «اضعاف كثير» است. «اضعاف کثیرة» نيز به معناي «ما لا یحصی» است. يعني مزد آن از شماره و حساب بيرون است. چنان كه در روايت ديگري از امام صادق عليه السلام اين نكته توضيح داده شده است که حضرت فرمودند: «لَمَّا أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى النَّبِيِّ ص «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها» قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ زِدْنِي فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ زِدْنِي فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً» فَعَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَّ الْكَثِيرَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُحْصَى وَ لَيْسَ لَهُ مُنْتَهًى» لذا بدست می آید که مزد نصرت رسول نيز (که همان نصرت خدای متعال است) بی نهایت و «لا یحصی» است و در واقع جان انسان زیاد می شود و البته این هم بیشمار و بسیار وسیع است.

ضرورت توجه «انصار اولياء الله» به بي نيازي امام از «نصرت ايشان» و نياز آن ها به اين «نصرت»

در صله یا نصرت امام هم، باید دانست که امام، محتاج مال یا جان او نیست. لذا در روایت است که اگر کسی به امام صله ای برساند ولی گمان کند که امام محتاج صله او بوده «مشرک» است. اگر امام صله ما را می گیرد به خاطر خود ماست. در قرآن آمده است که «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليم‏»(توبه/103) يعني رسول خدا با قبول صدقاتشان، نه مالشان بلکه جانشان را تزکیه مي كند. پس اگر کسی جانش را بدهد چه می شود؟

امام، معدن طهارت و قدس است بنابراين  قبول صدقه توسط امام موجب تزکیه می شود. بعد از پذيرش صدقات نيز خدای متعال می فرماید: «بر آنها صلوات بفرست تا به سکینه برسند» چون در حال عطای مالشان ممکن است دچار اضطراب شوند. صلوات تو باعث می شود که آنها به سکون نفس و مقام جُود و سخا برسند و با طمأنینه اموالشان را بدهند.

لذا امام اولا، مال یا جان را مي پذيرد و شخص را تطهیر می کند و آنچه را گرفته به بقاء مي رساند و وارد «دار البقاء» می نمايد. امام با پذيرش جان، جان را به حيات نزد ربّ می رساند «احیاء عند ربهم یرزقون»  و با صلوات خود به انسان، «سکون، اطمینان نفس و سخاوت» می بخشد.

اطمینان نفس مومن، به امام است. در ذیل آیه شریفه «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة» (فجر/27) در روایت آمده است که: «عن سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ يُكْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِكَ فَيَقُولُ لَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ يَا وَلِيَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً ص لَأَنَا أَبَرُّ بِكَ وَ أَشْفَقُ عَلَيْكَ مِنْ وَالِدٍ رَحِيمٍ لَوْ حَضَرَكَ افْتَحْ عَيْنَكَ فَانْظُرْ قَالَ وَ يُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّيَّتِهِمْ ع فَيُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ ع رُفَقَاؤُكَ قَالَ فَيَفْتَحُ عَيْنَهُ فَيَنْظُرُ فَيُنَادِي رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَيَقُولُ- يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ- ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً بِالْوَلَايَةِ مَرْضِيَّةً بِالثَّوَابِ فَادْخُلِي فِي عِبادِي يَعْنِي مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي فَمَا شَيْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِي» یعنی مومن هنگام جان دادن، با دیدن اهل بیت علیهم السلام با طمأنینه و آرامش جان می دهد.

نصرت امام، دفاع از توحيد است و انصار ائمه، «الذابون عن الله» هستند

اگر اصحاب سيد الشهدا كه خودشان را وقف یاری امام خود کرده اند «الذابون عن توحید الله» خوانده شده اند به اين دليل است كه ائمه علهم السلام، ارکان توحید و دعائم دینند. در دعای ماه رجب آمده است: «َبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت‏» وقتی سماء و ارض از نور اهل بیت علیهم السلام پر شد حقیقت لا اله الا الله در عالم ظاهر شد. چون ايشان «داعی الي الله» اند و تا دعوت ايشان در عالم تجلی نکند توحید در عالم ظاهر نمی شود و تا نور ايشان که «مَثَل نور الهی» است نتابد کسی به توحید نمی رسد. لذا ذبّ و دفاع از چنین شخصیتی، «الذب عن توحید الله» است.

پيوستگي همه «عرصه هاي دفاع از توحيد» و «نصرت امام» و گستردگي نصرت امام در همه عرصه هاي دفاع از توحيد

کلمه توحید، امام است و شجره طیبه که شجره توحید است، اصلش امام است و فرعش شیعیان. یعنی ديگران با فرع امام شدن به توحید می رسند. همه «اصول و فروع دین» و «توحید و خیرات» به امام برمی گردد. لذا دفاع از نماز، روزه و فروع هم وقتی دفاع از امام باشد، دفاع از توحید است. و الا اگر آنها را از امام جدا کنیم دیگر دفاع از توحید نیست. استخفاف به نماز و روزه و فروع هم استخفاف به امام است چون این مناسک از فروع امامند. لذا دفاع از امام هم مانند دفاع از توحيد شئون گسترده و عرضی عریض دارد. اگر فقیه حصن الاسلام است به خاطر این است که در يك حيطه، از ولایت امام دفاع می کند. مجاهد میدان نبرد نيز در حيطه اي ديگر فلذا آن ها هم «الذابون عن الله» اند و…

نکته قابل توجه این است که اصحاب امام حسين عليه السلام در مقامی هستند که وقتی از سيد الشهداء دفاع می کنند عملشان را دفاع از خدای متعال و یاری او مي دانند و در اين ياري، نصرت نسبت به پیامبر اکرم و امیر المومنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را نيز می بینند و در همه این میدانها، همزمان حاضرند. یعنی در دفاع از امام، از توحید غافل نیستند. دفاع از امام اگر در قالب دفاع از توحید نباشد حتي دفاع از امام هم نیست. موحّد کسی است که معرفت الله را با معرفت امام قصد می کند. اگر كسي به سمت معرفت الله رفت بدون معرفت امام به توحيد نمي رسد و اگر هم به سمت معرفت امام برود بدون قصد معرفت الله از شرك سر در مي آورد. انصار به گونه اي امام را شناختند و از او دفاع کردند که «الذابون عن توحید الله» شدند.

Add a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *