آیت الله غروی اصفهانی (ره)متخلص به کمپانی
خطاب زینب كبرى به برادرش
اى انیس بزم عشق و محرم كاشانه
جان لبریز بلا را تو هم پیمانهام
هر دو میسوزیم از یك شعله در بزم فراق
فرق ما اینست تو شمعى و من پروانهام
هر دو یك نوریم اى جان من آخر از چه رو
تو چراغ مطبخى، من شمع در ویرانهام
اینك فرق تو بود مجروح و كتف من كبود
سرنوشت تو است گردیده است بار شانهام
تو هما آسا گرفتى بر سر نى آشیان
من چو قنفذوار ز آتش سوختم بالانهام
درباره علی اصغر(ع)
اصغر از زخم گلویت بیشتر ما را مسوزان
صبر كن مرحم گذار زخم پیكان خواهد آمد
محسنا از ضرب دشمن گر شدى مقتول اما
عنقریب همى دادخواه بى گناهان، خواهد آمد
صبر كن اى فاطمهاى بانوى پهلو شكسته
غم مخور تو پادشاه دلنوازان خواهد آمد
آنقدر آخر ننال اى فاطمه از ضرب بازو
عاقبت با شیشه و دارو درمان خواهد آمد
درباره عاشورا
هزار حیف نبودم به روز عاشورا
كه یارى تو كنم من بروز عاشورا
ولى تلافى آن مىكنم به صبح و مساء
لاندبنك فى كل حال یا جدا
تو كشته گشتى و بس رخنهها به ایمان شد
هزار حیف تنت پایمال اسبان شد
سر منیر تو اندر تنور، مهمان شد
لاندبنك فى كل حال یا جدا
افسوس كه عمرى پى اغیار دویدیم
از دوست بماندیم و به مطلب نرسیدیم
بس سعى نمودیم كه به بینیم رخ دوست
جانها به لب آمد، رخ دلدار ندیدیم
اى حجت حق پرده ز رخسار بر افكن
كه از هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم
اى دست خدا دست برآور كه ز دشمن
بس ظلم بدیدیم و بى طعنه شنیدیم
شمشیر كجت، راست كند قامت دین را
هم قامت ما را كه ز هجر تو خمیدیم
شاها ز فقیران درت روى مگردان
بر در گهت افتاده به صد گونه امیدى
دربارۀ حضرت زهراعلیها السلام
أُمُّ أئِمَّةِ الْعُقولِ الْغُرِّ بَلْ اُمُّ أبيها وَ هْوَ عِلَّةُ الْعِلَلْ
روحُ النَّبيِّ في عَظيمِ الْمَنْزِلَه ْ وَفيالْكِفآءِ كُفْوُ مَنْ لا كُفْوَ لَهْ
تَمَثَّلَتْ رَقيقَةَ الْوُجود لطيفَةٌ جَلَّتْ عَنِ الشُّهودِ
تَطَوَّرَتْ في أفْضَلِ الاطْوارِ نَتيجَةُ الادْوارِ وَالاكْوارِ
تَصَوَّرَتْ حَقيقَةُ الْكَمالِ بِصورَةٍ بَديعَةِ الْجَمالِ
فَإنَّها الْحَوْرآءُ في النُّزولِ وَ في الصُّعودِ مِحْوَرُ الْعُقولِ
يُمَثِّلُ الْوُجوبَ في الإمْكانِ عَيانُها بِأحْسَنِ الْبَيانِ
فَإنَّها قُطْبُ رَحَي الْوُجودِ في قَوْسَيِ النُّزولِ وَالصُّعودِ
وَلَيْسَ فيمُحيطِ تِلْكَ الدّآئِرَهْ مَدارُها الاعظَمُ إلاّ الطّاهِرَهْ [55]
«او مادر امامان عقول روشن و درخشان است، بلكه مادر پدر خودش است، در حاليكه آن پدر علّة العلل است.
او در اَرزندگي مقام، روح پيامبر است. و در همسري و همتائي همتاي كسي است كه همتا ندارد.
او در ظرائف و رقائق وجود، متمثّل گرديده است، و لطيفهاي است كه از مقام شهود وادراك بسي بالاتر است.
او در با فضيلتترين اطوار، صورت گرفته است، و نتيجه و خلاصۀ ادوار و اكوار است.
حقيقت كمال در بيسابقهترين صورت زيباي خود شكل گرفته است.
او در عالم نزول، حوراء است و در مراتب صعود، محور عقلها و انديشهها.
او با واقع و عيان خود، به احسن بيان و بيّنه، عالَمِ وجوب را در عالم امكان تمثيل كرده است.
او قطب آسياي عالم وجود است، چه در قوس نزول و چه در قوس صعود.
آري! در محيط اين دائرۀ نزول و صعود، مدار اعظم و اوسعي غير از فاطمۀ طاهره نيست.»