مقدمه
كربلا عصارة بهشت است و عاشورا آبروي عاشق. اگر كربلا نبود، هيچ گلي از زميننميروييد و مشام هيچ انسان آزادهاي حقيقت را استشمام نميكرد. اگر كربلا نبود وعاشورا نبود، امروز عشق بر سر هر كوي و برزن بيگاري ميكرد. حسين آمد وعشق را آبروبخشيد وعباس با دستان بريده و لبان خشكيده و با مَشكي زخمي عشق را سيراب كرد تاحرف و حديثي باقي نماند و زينب عشق را تداوم بخشيد و آن را در گسترة زمين و آسمانمنتشر كرد تا از آن پس تمام عاشقان وامدار حماسة عاشورا باشند. كربلا قبلة الهامعاشقان شد و عاشورا ميعادگاهي براي آنان كه ميخواهند نماز عشق را در محرابي بهبلنداي تاريخ به پا دارند. از آن روز زندگي معنا يافت كه حسين (ع) بر كتيبة دلها نقشبست و عاشورا اين راز نهفته مضمون تمام ناگفتهها شد .
اين مقال مروري بر اشعار شعرا از گذشته تا عصر حاضر در مورد آقا ابا عبداللهالحسين (ع) عاشورا،كربلا و….ميباشد. هر چند كه از پيش اذعان ميداريم كه نتوانستهايم حق مطلب را آن طور كه شايسته و بايستة آن است ادا نماييم، اما به قول مولانا:
آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد
شناخت مرثيه
مرثيه از نظر ماهيّت جزو ادب غنايي است. مرثيه در ادب فارسي سابقة كهن دارد.كهنترين مرثيه را ميتوان در ديوان رودكي جست و جو كرد .مرثيه يا در ياد مرگ پادشاه،يا وزير، يا يكي از رجال علم و ادب است، مانند مرثية فرخي در مرگ محمود غزنوي يامرثية رودكي در مرگ شهيد بلخي و يا دربارة فوت يكي از خويشان است، مانند مرآثيفردوسي، خاقاني، و حافظ در مرگ پسران خود، و يا مرثيه دربارة يكي از ائمه دين است،مانند مرآثي محتشم كاشاني كه از همه معروفتر است واين نوع آخر بيشتر در ميان مردمرواج دارد و معمولاً بيشترين مرآثي راجع به سالار شهيدان حسين بن علي (ع) ميباشد.شمول، ابعاد و جامعيت حادثة عاشورا موجب گرديد كه شعرا هريك از ديدگاهي خاص بهآن بنگرند: گروهي از صوفيه و عرفا جنبه عرفاني آن را به نظم كشيده و بعضي ديگرجنبههاي سياسي و اجتماعي و اخلاقي اين واقعه عظيم را به نظم كشيدهاند وليكن اكثرشعرا به ويژه در قرون اخير بُعد «بكايي» آن را مطمح نظر قرار دادهاند .
رسالت و تعهد شاعر
دشمن حكّام جور و خلفاي ستمگر در طول تاريخ پر فراز ونشيب شيعه، دقيقاًبيانگر رسالت و تعهد شعرا به واقعه عاشورا و بيان ظلمي است كه به اهل بيت و شيعهگرديده. دشمنيِ سران كفر با شاعران و مرثيه سرايان بي جهت نبوده است، زيرا آنها بامرآثي جانگداز خود توانستند آتش عشق تودههاي مسلمان به اهل بيت را پر فروغ نگهداشته و رسالت امام حسين (ع) را به زيباترين شكل ممكن در قالب نظم و اشعاري دلنوازبه گوش جهانيان برسانند. بزرگاني، هم چون فرزدق، كميت، و دعبل و دهها گوينده وشاعر مبارز ديگر با قبول خطرها و دشواريهاي راه، به خوبي از عهدة رسالت دشوار خودبرآمده و توانستند به احياي فرهنگ عاشورا كمك شاياني بنمايند.
«ابن مسكيت» از دوستداران اهل بيت بود. او معلميِ دو پسر متوكل را بر عهدهداشت. هنگامي كه خليفه به شيعه بودن او پي برد، كينة او را به دل گرفت و روزي از اوپرسيد: فرزندان من نزد تو گرامي ترند يا حسن و حسين…؟ ابن مسكيت نگاهي به چهرةمتوكل كرد و گفت: به خدا قسم! حسن (ع) و حسين (ع) با تمام زيباييهاي دنيا برابرند.تو چه طور جرأت ميكني آنها را با فرزندان خود قياس كني…؟ متوكل از شدت خشم وغضب دستور داد كه زبان او را از حلقومش در آوردند.
امام حسين (ع) و عاشورا در ادب پارسي:
علي رغم شعر عرب كه گستردهترين بخش آن را مرآثي عاشورايي تشكيلميدهند، سرايندگان عرب در اين زمينه آثار جاوداني از خود به يادگار گذاشتهاند،متأسفانه سرايندگان فارسي نه از جهت كيفيّت و نه از جهت كميّت، هر گز به همتاهايعرب خود نرسيدهاند. شعرايي كه با دريوزگي براي دريافت صله و يا طلب كنيزكي و ياحتي سبويي شراب، پادشاه و يا امير نالايقي را مدح ميكردند و فضايل دروغيني را به وينسبت ميدادند؛ گويي از نهضت امام حسين (ع) و فرهنگ عاشورا به كلي بي خبرند. گرچه شرايط حاكم بر محيط و نيز استيلاي خلفا و امراي جور و دور از مذهب، و دشمنيديرينه با شيعه و اهل بيت در اين قصور وكم توجهي بي تأثير نبوده، ليكن چنين عذريبراي خيل شاعران كه در واقع از افكار و احساسات لطيفتري نسبت به تودة مردم زمانخود داشتند، زياد منطقي به نظر نميرسد. البته اين سخنان به اين معنا نيست كه ما درزمينة عاشورا وقيام امام حسين در ادب پارسي چيزي نداريم، خوشبختانه غناي ادبپارسي آن چنان است كه ما در هر زمينهاي كه بخواهيم ميتوانيم از اين بوستان معرفتبه خوشه چنيني بپردازيم، ولي هدف از بيان اين موضوع اين بود كه با توجه به اهميتواقعة عاشورا و قيام سالار شهيدان و مظلوميّت ايشان و اهل بيت گراميشان بايد بيش ازاين به آن پرداخته ميشد.
شروع مرثيههايي عاشورايي:
تاريخ آغاز سرودن شعر عاشورايي تقريباً روشن است. ميتوان روز شهادتحسين(ع) و يارانش را تاريخ شروع مرثيه عاشورايي ناميد، زيرا ـ چنانكه در متونتاريخي آمده است ـ نخستين مرثيه سرايان، اهل بيت آن حضرت بودند. اما حسين (ع)هنگام آخرين وداع با اهل بيت خود خطاب به دخترش «سكينه» ابياتي ميفرمايد كه ازجانسوزترين مرآثي به شمار ميرود:
لا تحرمّي قلبي بدمعك حسرةًمادام منّي الروح في جثماني
تا جان بدن دارم دلم را از اشك حسرت بسوزان.
فاذا قتلت فانت اولي بالبكاء يا خير النسّوان
اي بهترين زنان هنگامي كه كشته گردم تو براي گريستن من سزاوارترين هستي.
سيطول بعدي يا سكينة فاعلميمنك البكا اذا الحمام دهان
به زودي بر مصيبت مرگ من گريه هاي طولاني در پيش داري.
***
«ام كلثوم» دختر بزرگوار امير مومنان و بانوي بزرگ و اصيل كه بسيار «بليغالسان» بود، در مرثيهاي چنين ميفرمايد:
قتلتم اخي ظلماً فويل لامّكم ستجرون ناراً حرّها بتوقد
واي بر مادران شما كه برادرم را به ستم شهيد كرديد، به زودي آتشي سوزانپاداشتان خواهد بود.
سفكتم دماء حرم الله سفكهاو حرّمها القرآن ثمّ محمد
خونهايي را كه ريختيد كه خدا و قرآن و محمد ريختن آنها را حرام كردهاند.
***
مروري بر چند مرثيه از شعراي عرب:
«عقبة بن عمرو السهمي »نخستين كسي است كه در رثاي عاشوراييان شعر سرود. او دراواخر قرن اول به كربلا رفت نزديك قبر آن حضرت كه رسيد اين مرثيه را گفت:
مررت علي بترالحسين بكربلاففامن عليه من دموعي عريزها
در كربلا بر قبر حسين گذشتم واشك فراواني از ديدگانم فرو ريخت.
و لا برج الونا وزّوار قبره يقوم عليهم مشكها و عبيرها
آنها كه رايحة مشك و عبير بر شامة زائرانش هميشه ميوزد .
***
«دعبل خزاعي»در قصيدهاي طولاني به ذكر فضايل و خصايل رسول خدا واهلبيت او ميپردازد. در فرازي از اين مرثية زيبا چنين ميخوانيم :
أفاطم لو خلت الحسين مجّدلا و قدمات عطشا به شطّ فرات
اي فاطمه اگر ميدانستي حسين با لب تشنه در كنار فرات سر بر خاك نهاد.
اذا للطمت الغّد فاطم عند اجريت دمع العين في الوجنات
جز لطمه به صورت نميزدي و غير اشك بر گونه نميريختي.
مروري بر تك بيتهايي زيبا از شعر پارسي در مورد امام حسين (ع) وعاشورا:
قيام جوانمردانة سيد جوانان اهل بهشت و ياران صميمي آن حضرت در تاريخضرب المثل شده و هم چون« مثل ساير» مورد استفاده و بهره برداري شاعران قرار گرفتهاست. در ادبيات شيرين فارسي، اگر چه بسياري از شاعران مستقلاً شعري مستقل در اينزمينه ندارند، ولي به مناسبتهاي مختلف، حتي در اشعار توصيفي خود به آن اشارهنمودهاند كه در ذيل به ذكر چند نمونة بر جسته آن ميپردازيم:
لاله غرقه به خونم همچو حسينسوسن زنده نفس همچو حسن
والله كه ماتم شرف الملك بوعلي ازماتم علي حسين هست يادگار
سيد حسن غزنوي (592 ـ536 ه)
***
به كربلا چو دهان حسين از او بچشيد همي دهند زبانهايزيد را دشنام
***
هجران تو دشت كربلا بود زو حصة من همه بلا شد
اديب ترمذي(573 ه)
***
در خون من مشو كه به خون شستهام دو رخ بي تو، به حق خون شهيدان كربلا
رشيد وطواط (564ه)
***
به من آن كربت و بلا آمد كه نياورد كربلا به حسيني
انوري (583 ه)
***
چندان که از دو ديدة من رفت جوي اشك هر گز نرفت خون شهيدان كربلا
مسعود سعد سلمان (515 ـ 438 ه)
***
كردم ز ديدة پاي سوي مرقد حسين هست اين سفر به مذهب عشاق فرض عين
جامي( 898 ـ 817 ه)
***
به سر بيست رفتن در طريق كربلاي دل كه تا يابي طواف پادشاه دين و دنيا را
ضميري اصفهاني (973ه)
***
بس گوهر نهفته كه غواص خاطرم داد به نذر مدح شاه كربلا گره
كليم همداني (1061 ه)
***
بر سر نيزه كردهاي سر گلدستة رسول اي روزگار خوش گلي آوردهاي به بار
صابر زوارهاي (قرن 11)
***
خاكستر وجود مرا گردهي به باد از اشتياق رو به سوي كربلا آورد
زماني يزدي (قرن 11)
***
به خاك كربلا زائر بيفشان دانة اشكي كه هر كس بهر خود روز قيامت كشتهاي دارد
زائر همداني (قرن 11)
***
كي گهر دارد بها عباس، در بازار حشر از زمين كربلا يك سبحه وارم آرزوست
عباسقلي خان شاملو( قرن 11)
***
امام حسين و عاشورا در آئينة شعر و ادب پارسي:
در اين قسمت، به مبحث اصلي كه ذكر اشعار و ابيات و مرآثي شاعران نامدار ادبپارسي در مورد امام حسين (ع) و عاشورا است، ميپردازيم. اگر چه در بعضي قسمتها بهخاطر طولاني نشدن كلام به حذف و اختصار ابيات پرداخته شده، ولي سعي شده كهحذفها به شكلي انجام شود كه حتي الامكان به بدنة اصلي شعرو مضمون آن و نهايتاً بهزيبايي كلام صدمه و خدشهاي وارد نگردد. در ضمن انتخاب و تنظيم اشعار صرفاً براساس تقديم زماني و حيات شاعر ميباشد. گفتني است در مواردي به ذكر تاريخمختصري از شرح حال شاعر اشاره شده و در بعضي موارد به علّت اختصار كلام تنها بهذكر نام شاعر قناعت شده است .
ابوالحسن كسايي مروزي:
به سال 341 در مرو متولد شد. وي ابتدا مدّاح سامانيان بود، ولي بعدها دستازمداحي كشيد و به سرودن اشعاري در پند واندرز و مدح و رثاي اهل بيت پرداخت. اويكي از بزرگترين و در واقع نخستين شاعر پارسي زبان است كه «مرثية عاشورايي»سروده است و با توجه به شواهد قطعي تاريخي و آثار به جا مانده از وي ترديدي در تشيّعاو وجود ندارد. نمونهاي از مرثية ايشان در ذيل بيان ميشود :
بيزارم از پياله و ز ارغوان و لاله ما و خروج وناله كنجي گرفته مأوا
دست از جهان بشويم غر و شرف بجويم مدح و غزل نگويم مقتل كنم تقاضا
ميراث مصطفي را فرزند مرتضي را مقتول كربلا را تازه كنم تولاّ
آن مير سر بريده در خاك و خون تپيده از آب ناچشيده گشته اسير غوغا
تنهاو دل شكسته بر خويشتن گرسنه از خانمان گشته وز اهل و بيت و آبا
صفين و بدر و خندق حجّت گرفته با حق خيل يزيد احمق يك يك به خونش كوشا
آن پنج ماهه كودك باري چه كرد ويحك كز پاي تابه تارك مجروح شد مفاجا
پاكيزه آل ياسين گمراه و زار و مسكينو آن كينههاي پيشين آن روز گشته پيدا
بيچاره شهر بانو مصدوم كرده زانو بيچاره گشته لولو بر درد ناشكيبا
آن زينب غريوان اندر ميان ديوان آل زياد ومروان نظاره گشته عمدا
تخم جهان بي بر، اين دست و زين فزونتر كهتر عدوي مهتر نادان عدوي دانا
بر مقتل اي كسايي برهان همي نماييگر هم بر اين بيايي، بي خار گشت خرما
تا زندهاي چنين كن دلهاي ما حزين كن پيوسته آفرين كن بر اهل بيت زهرا***
امير معزّي
از شاعران قرن پنجم و اوايل قرن ششم بود. او مدتي را به مدح امراي سلجوقيگذراند و سپس تا پايان عمردر خراسان در خدمت سلطان سنجر بود و وفات او به سال521 واقع شده است. وي در قصيده سرايي استاد بود اينك به ذكر نمونههايي از اشعارعاشورايي وي اشاره ميگردد:
آن كه چون آمد به دستش ذوالفقار جان شكار گشت معجز در كَفَش چون در كف موسي عصا
آمدآواز منادي «لا فتي الاّ علي» وانگهي «لا سيف الا ذوالفقار» آمد ندا
و آن دو فرزند عزيزش چون حسين و چون حسن هر دو اندر كعبة جود و كرم ركن وصف
آن يكي را جان ز تن گشته جدا اندر حجاز و آن دگر را سر جدا گشته زتن در كربلا
آن كه دادي بوسه بر روي و قفاي او رسولگرد بر رويش نشست و شمر ملعون در قفا
و آن كه حيدر گيسوان او نهادي بر دو چشمچشم او در آب غرق و گيسوان اندر دما
روز محشر داد بستاند خدا از قاتلانش تو بده داد و مباش از حسب مقتولان جدا
***
سنايي
حكيم سنايي غزنوي از شاعران تواناي ايراني است كه مُبدع بيان مسائل فلسفيو اخلاقي در شعر است. او پس از مدح بهرامشاه غزنوي به عرفان روي آورد و از جهان وجهانيان دست شست، چنان كه بهرامشاه ميخواست خواهر خود را به ازدواج با او ترغيبكند، ولي او نپذيرفت. سنايي تا پايان عمر پس از بازگشت از سفر حج در غزنين زندگي رادر عزلت و گوشه نشيني گذراند. از آثار او ميتوان به حديقه الحقيقه، طريق التحقيق،كارنامه بلخ و… اشاره كرد. مرثيه ذيل از كتاب حديقة الحقيقه انتخاب شده است:
حَبَّذا كربلا و آن تعظيم كزبهشت آورد به خلق نسيم
و آن تن سر بريده در گل و خاك و آن غريوان به تيغ دلها چاك
و آن گزين همه جهان،كشته در گل خون تنش بياغشته
و آن چنان ظالمان بدكردار كرده بر ظلم خويشتن اصرار
حرمت دين و خاندان رسول جمله بر داشته زجهل و مقتول
تيغها لعل گون ز خون حسين چه بود در جهان بَتَر زين شين
كرده آل زياد و شمر لعينابتداي چنين بته در دين
حسن از زخم كرده سينه كبودزينب از ديدهها برانده دو رود
من نيم دوستدار شمر و يزيدزان قبيله منم به عهد بعيد
هر كه راضي شود به بد كردنلعنتش طوق باشد در گردن
***
داستان پسر هند مگر نشينيدي كه از او وسه كَس او به پيمبر چه رسيد
پدر او دُر دندان پيمبر بشكست مادر او جگر عمر پيمبر بمكيد
او به ناحق، حق داماد پيمبر بستد پسر او سر فرزند پيمبر ببريد
بدر چنين قوم تو لعنت نكني شرمت باد لعنالله يزيداً و علي آل يزيد
***
قوامي رازي
اين شاعر كه از شعراي معروف شيعي قرن ششم ميباشد، مدّتها، در خدمترجال و خاندانهاي بزرگ شيعي در عراق به سر ميبرده است. علاوه بر مناقب و مرآثيخاندان رسالت از وي قصايدي نيز در زهد و وعظ باقي مانده است. در ذيل قصيدهاي ازايشان در رثاي شهداي كربلا بيان ميگردد كه البته اين قصيده به علّت اين كه بسيارمطّول و مفصل بود، به ذكر ابياتي چند از آن ميپردازيم و علاقه مندان را به خواندن كاملاين قصيده در ديوان شاعر دعوت ميكنيم :
روز دهم ز ماه محرم به كربلا ظلمي صريح رفت بر اولاد مصطفي
هر گز مباد روز چو عاشور در جهان كان روز بود وز قتل شهيدان كربلا
آن تشنگان آل محمد اسيروار بر دشت كربلا به بلا گشته مبتلا
عريان بماند پردگيان سراي وحي مقتول گشته شاه سراپردة عبا
هر گه كه يادم آيد از آن سيد شهيدعيشم شود منقص وعمرم شود هبا
اي بس بلا و رنج كه بر جان او رسيداز جور و ظلم امّت بي رحم و بي حيا
در آرزوي آب چو اويي بداد جان لعنت بر اين جهان به نفرين بي وفا
بگرفته روي آب سپاه يزيد شوم بي آب چشم و سينه پر از آتش هوا
***
عطّار نيشابوري
شاعر معروف قرن ششم و هفتم هجري بود و از سرمايههاي فرهنگي و ادبي اينمرز و بوم است. او قسمت عمدهاي از عمر خويش را به رسم سالكان طريقت در سفرگذراند. از آثار بر جسته وي ميتوان به منطق الطير، اسرارنامه، الهي نامه، مصيبت نامه،تذكرة الاولياء و….اشاره كرد.
كيست حق را پيمبر را ولي آن حسن سيرت، حسين بن علي
آفتاب آسمان معرفت آن محمد صورت و حيدر صفت
نه فلك را تا ابد مخدوم بود زآن كه او سلطان ره معصوم بود
تشنه او را دشنة آلوده به خون نيم كشته گشته ،سرگشته به خون
آن چنان سر را كه بُرّد بي دريغ كافتاب از درو آن شد زير ميغ
گيسوي او با به خون آلوده شد خون گردون از شفق پالوده شد
كي كنند اين كافران با اين همه كو محمد؟ كو علي؟ كو فاطمه؟
صد هزاران جان پاك انبياء صف زده بينم به خاك كربلا
در تموز كربلا تشنه جگر سر بريد زشتي چه باشد زين بَتَر
با جگر گوشة پيمبر اين كنند وانگهي دعوي داد و دين كنند
كفرم آيد هركه اين را دين شمرد قطع باد از بن زفاني كاين شمرد
كاشكي اي من سگ هندوي او كمترين سگ بودمي در كوي او
***
«منتخب از مصيبت نامه »
كمال الدين اصفهاني
كمال الدين اصفهاني معروف به «خلاق المعاني» ميباشد؛ وي در آوردن معانيدقيق و باريك انديشي مهارت خاصي داشت و در التزامات صعب و تقيد و آوردن يدطولايي داشت. اينك در ذيل به چند بيت از نامبرده در مورد امام حسين (ع) ميپردازيم:
چون محرم رسيد و عاشورا خنده بر لب حرام بايد كرد
وز پي ماتم حسين علي گريه از ابر وام بايد كرد
لعنت دشمنانش بايد گفت دوستداري تمام بايد كرد
***
سيف فرقاني
شاعر و عارفي گوشهگير بود، پس ازمدّتي از تبريز به آسياي صغير رفته و در شهريبه نام «آق سرا» در خانقاهي كوچك در گذشت و همانجا مدفون گرديد. او همواره ازحكّام و ستمگران روزگار خويش كنارهگيري كرده و ستم آنان را نكوهش ميكرد. ابياتيچند از وي در خصوص فاجعة كربلا و شهادت امام حسين (ع) را با هم ميخوانيم :
اي قوم در اين عزا بگرييد بر كشته كربلا بگرييد
با اين دل مرده خنده تا چند امروز در اين عزا بگرييد
از خون جگر سرشك سازيد بهر دل مصطفي بگرييد
وز معدن دل به اشك چون دُر بر گوهر مرتضي بگرييد
با نعمت عافيت به صد چشم بر اهل چنين بلا بگرييد
دل خستة ماتم حسينيد اي خسته دلان هلا بگرييد
بر جور و جفاي آن جماعت يك دم ز سر صفا بگرييد
در گريه به صد زبان بناليد در پرده به صد نوا بگرييد
و ز بهر نزول غيث رحمت چون ابر، گه دعا بگرييد
***
خواجه كرماني
آن گوشوار عرش كه گردون جوهري باراني پراز گهرش بود شتري
ديدش ملك بخش جهاندار خرقه پوش خسرو نشان صوفي و سلطان حيدري
در صورتش معيّن و در سيرتش مبيّن آيات ايزدي و صفات پيمبري
در بحر شرع، لولوي شهوار و همچو بحر در خويش غرقه گشته ز پاكيزه گوهري
اقرار كرده حر يزيدش به بندگي خط باز داده روح امينش به چاكري
لب خشك و ديده تر شده از تشنگي و آنگه طفيل خاك درش خشكي وتري
از كربلا بدو همه كرب و بلا رسيد آري همين نتيجه دهد ملك پروري
گلگون هنوز چنگ پلنگان كوهسار از خونِ شاهِ شهيدانِ روزگار
***
سلمان ساوجي
خاك، خون آغشتة لب تشنگان كربلاستآخر اي چشم جهان بين، اشك خونينت كجاست
جز به چشم و چهره مسير خاك آن ره كانهمه نرگس از چشم و گل و رخسار آل مصطفاست
اي دل بي صبر من آرام مگير اينجا دميكاندرين جا منزل آرام جان مرتضاست
روضه پاك حسين است اين كه مشكين زلف حورخويشتن را بسته بر جاروب اين جنت سراست
مهبط انوار عزت مظهر اسرارحقمنزل آيات رحمت مشهد آل عباست
كوري چشم مخالف من حسيني مذهبمراه حق اين است و نتوانم نهفتن راه راست
جوهر آب فرات از خون پاكان گشت لعلوين زمان آن آب خونين هم چنان در چشم ماست
يا امام متقين ما مخلصان طاعتيم يك قبولت صد چو ما را تا ابد برگ و نواست
***
ابن حسام خوسفي
دلم شكسته و مجروح و مبتلاي حسينطواف كرد شبي گرد كربلاي حسين
طراز طره مشكين عنبر افشانشخضاب كرد به خون خصم بي وفاي حسين
قدر چو واقعه كربلا مشاهده كرد ز چشم چشمة خون راند بر قضاي حسين
نشسته بر سر خاكستر آفتاب مقيم كبود پوش به سوگ از پي عزاي حسين
جمال روشن خورشيد را غبار گرفت كه در غبار نهان شد مه لقاي حسين
سحاب قطره باران، حسين سر بخشيدعطاي ابر كجا و كجا عطاي حسين
خموش ابن حسام اين سخن نه لايق توست ستايش تو كجا و كجا ثناي حسين
كز آفتاب قيامت مرا پناهي ده به زير سايه دامن كش لواي حسين
***
صائب تبريزي
وي يكي از بزرگترين شعرا واستاد «سبك هندي» ميباشد. مهارت عمدة وي در غزل و تكبيتهايش است. سخنش استوار و پرمعنا و مشحون از مضمونهاي دقيق و افكار و تمثيلات لطيف و دلكشاست. در ذيل قطعهاي از وي راجع به امام حسين(ع) را با هم ميخوانيم:
مظهر انوارِ باني حسين بن علي آن كه خاك آستانش دردمندان را شفاست
ابر رحمت، سايبان قبة پر نور او روضهاش را از پر وبال ملائك بورياست
دست خالي بر نميگردد دعا از روضهاش سائلان را آستانش كعبة حاجت رواست
با لب خشك از جهان تا رفت آن سلطان دين آب را خاك مذلّت در دهان زين ماجراست
چند روزي بود اگر مهر سليمان معتبرتا قيامت سجدگاه خلق مهر كربلاست
آن كه ميشد پيكرش از بوي گل نيلوفري چاك چاك امروز، مانند گل از تيغ جفاست
چرخ از انجم در عزايش دامن پر اشك شدتا به دامان جزا،گرابر خون گريد رواست
مدحش از ما عاجزان صائب بود ترك ادبآن كه ممدوح خدا و مصطفا و مرتضاست
***
ملك الشعراي بهار
استاد محمد تقي بهار از بزرگترين شعراي تاريخ معاصر كشور ماست. ايشان باقدرت بيان فوق العادهاي كه داشتند. در اندك زماني توانستند در عرصة شعر و ادب از نامآوران و مشاهير بلامنازع اين آب و خاك گردند. از ايشان در تمامي قالبهاي شعر آثارزيبايي به يادگار ماند، ولي آنچه از بر جستگي بيشتري در ميان آثار ايشان به چشمميخورد، قصايد بسيار زيبا و نغز ايشان است كه با آثار قصيده سرايان بزرگي، چونخاقاني، ابن يمين، انوري و….برابري ميكند. وي مدتها ملك الشعراي آستان مقدسرضوي بود. از آثار بر جسته ايشان ميتوان به كتابهاي بسيار ارزشمند «سبكشناسي»در دو مجلد اشاره كرد. در ذيل به چند بيت از ايشان در زمينة كربلا و امام حسين(ع)مروري گذرا خواهيم داشت:
اي فلك آل علي را از وطن آواره كردي
زان سپس در كربلاشان بردي و بيچاره كردي
تاختي از وادي ايمن غزالان حرم را
پس اسير پنجة گرگان آدمخواره كردي
گوشوار عرش رحمان را بريدي سر، پس آنگه
دخترانش را زكين بي گوشوار و ياره كردي
كودكي ديده صغير اندر ميان گاهواره
چون نكردي شرم و از كين قصد آن گهواره كردي
سوختي از آتش كين خانة آل علي را
و يستادي بر سر آن آتش و نظّاره كردي
***
اديب السّلطنه
حسين سميعي معروف به اديب السلطنه و متخلص به «عطا» از شعراي نام آورمعاصر بود كه مدتها انجمن ادبي تهران را اداره ميكرد. وي به سال 1332 شمسي وفاتيافت. مرثية بسيار زيبايي كه در ذيل ميآيد از مرآثي بسيار جانسوز قيام عاشوراست:
كاي ظلالت پشگان فرزند پيغمبر منم قرة العين بتول و زاده حيدر منم
گوشوار عرش يزدان قوت قلب علي آن كه دايم بود در آغوش پيغمبر منم
دين منم، ايمان منم، دنيا منم، عقبي منممعني قرآن منم، بگزيده داور منم
معني طه منم والتين والزيتون منم سدره طوبي منم، جنت منم، كوثر منم
آن كه پيش آستانش بهر تعظيم جلالروز تا شب گشته پشت آسمان چنبر منم
روز محشر چون كنيد آخر كه خصمي ميكنيدبا من مظلوم، چون خود شافع محشر منم
خلق را چون آورند آن روز از بهر حسابدوست را آنجا جزا و خصم را كيفر منم
نویسنده: سید فتح الله صدری زاده
منابع:
1 ـ ادب الطف، ج 1، صفحات 295 ـ 64 ـ 52.
2 ـ فرهنگ معين، ج 6، احكام.
3 ـ گزيدة اشعار كسايي مروزي.
4 ـ حديقه الحقيقه سنايي.
5 ـ ريحانة الادب، ج 7، ص 396.
6 ـ انواع ادبي، دكتر شمسيا.
7 ـ گزيدة مصيبت نامه، عطار نيشابوري.
8 ـ دواوين شعرا همچون سلمان ساوجي، خواجو، صائب و…