شب عاشقان بی دل
سلام الله و سلام جمیع انبیائه و ملائكته علی مولانا أبی عبد الله الحسین و علی اولاده و اهل بیته و اصحابه و انصاره و علی زواره و شیعته. حشرنا الله فی زمرتهم بحق محمد و آله الطاهرین صلوات الله علیه اجمعین
ای كاش فردا نمیشد
خدایا! چه میشد اگر امشب را آن فردا نبود و تا صبح روز قیامت، بامدادش نبود و در فردایش آن جنایات هولناكی كه تا آن تاریخ سابقه نداشت و بعد از آن همانند و نظیرش اتفاق نخواهد افتاد، رخ نمیداد و تاریخ بشریت، سیاه و آن چنان پر از ننگ و عار نمیگردید و اوج بیرحمی، بیوجدانی و درندهخویی این بشر، كه از هیچ مخلوق دیگری ظهور نمیكند نشان داده نمیشد، و آن ددمنشانی كه در صحرای كربلا برای ارتكاب بزرگترین جرایم تاریخ گرد آمده بودند فرصت این همه گستاخی و اظهار خباثت نفس را نمییافتند.
آنان بدترین جنایتكارانی بودند كه خود را به جیفه دنیا و به یزید و ابنزیاد ـ آن جرثومه ها و تجسم ستمكاری، بیشرافتی، پستی، پلیدی و همه رذایل اخلاقی و آن دشمنان مردمان مستضعف ـ فروخته بودند.
خدایا! اگر امشب به پایان نمیرسید، شمر و سنان و ابن سعد و حرمله و دیگر شقاوت پیشگانی كه اولیای تو را محاصره كرده بودند نمیتوانستند آن همه شقاوتی را كه از خود نشان دادند در دفتر سیاه بنی نوع انسان، ثبت نمایند و میلیاردها بشری را كه در طول تاریخ آمده و میآیند سرافكنده و شرمنده سازند.
خدایا! چه میشد اگر خورشید و ماهَت از حركت باز میایستادند و زمین از گردش باز مانده بود تا در فردای امشب، عزیزترین و بهترین بندگان تو، حسین علیهالسلام و یارانش به دست دشمنان تو به شهادت نمیرسیدند و آن همه مصائب جانكاه بر اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله تو وارد نمیشد؟
اما خدایا! تو خود صاحب این جهانی و دنیا را دار امتحان و آزمایش، قرار دادی و فرمودی:
لیبلوكم ایّكم احسن عملاً 1
به قضا و قدر تو ارزش انسانها ظاهر میشود. تا آنها كه بالاترین مراتب كمال انسانیت را دارند در اعلامِ
ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه 2
و تو را بهترین مشتری شناخته و خود را به تو فروخته شناخته شوند. و هم آنهایی كه در اسفل السافلین مكان میگیرند و
اولئك كالانعام بل هم اضل 3
توصیفی از خباثتشان است خود را معرفی كرده و بشناسانند.
لا یُسئل عمّا یفعل و هم یُسئلون 4
انت العلیم الحكیم 5
رزمآورد حق و باطل
امشب سران دو گروه، كه همواره در تاریخ، مواجهه و صفآرایی آنها در برابر یكدیگر را خوانده و میخوانیم، در كربلا به صحنه میآیند و تمام این عالم را تا پایان این جهان به تماشای مقابله و نبرد دو جبهه حق و باطل و موقف آنها مشغول میسازند.
موقف الهی و رحمانی حسین علیهالسلام، اهل بیت و اصحابش كه با آن عده به ظاهر اندك و معدود و به باطن امتها و جهانهایی از شخصیتهای بینظیر و بیبدیل، برای بذل جان در راه خدا، عزت، كرامت، شرف انسانیت، اعلای كلمه الله و احیای معالم دین تصمیم میگیرند و هیچ گونه فشار، تهدید و اوضاع ناگوار ـ از شهادت جوانان، تشنگی كودكان و اسارت فاضلترین و با شخصیتترین بانوان ـ به قدر ذرهای در تصمیم آنها اثر نمیگذارد.
و موضع نحس، ناپاك، پلید، ضد انسانی و بیشرمانه سپاه كوفه كه با خدا اعلان جنگ دادهاند، میخواهند با فرزند رسول خدا بجنگند و او و تمام یارانش را تشنه لب از دم شمشیر بگذرانند و محترمترین و معتبرترین بانوان درگاه خدا را اسیر سازند.
گروه ابن سعد و شمر و سنان و خولی و یزید و ابن زیاد را طمع به جوایز و پست و مقام و یا بیم از یزید و ابن زیاد به كربلا كشانیده بود و گروه حسین علیهالسلام و حزب خدا به شوق درك درجات عالیه، دفاع از نوامیس دین و حرم نبوت و ولایت در آن میدان آزمایش، حاضر شده بودند.
خدایا! اگر امشب به پایان نمیرسید، شمر و سنان و ابن سعد و حرمله و دیگر شقاوت پیشگانی كه اولیای تو را محاصره كرده بودند نمیتوانستند آن همه شقاوتی را كه از خود نشان دادند در دفتر سیاه بنی نوع انسان، ثبت نمایند و میلیاردها بشری را كه در طول تاریخ آمده و میآیند سرافكنده و شرمنده سازند
سپاه سعادت و لشكر شقاوت
منظره شب عاشورای كربلای سال 61 هجری قمری منظرهای عبرت انگیز و آموزنده بود؛ سعادت، مناعت و بلندی همت از سیمای یاران امام حسین علیهالسلام، و شقاوت، دنائت و پستی از چهره پلید پیروان بنی امیه هویدا بود.
سپاه حسین علیهالسلام كه خود را چون رهبرشان، سعید میدانستند و به موقفی كه داشتند افتخار میكردند و در حُسن عاقبت خود هیچ شبهه و شكی به دل راه نمیدادند و فاصلهای بین خود و رستگاری و رسیدن به لقاءالله جز شهادت در ركاب آقا و مولایشان نمیدیدند، آرام و مطمئن شب را به عبادت، به صبح رساندند.
و سپاه یزید، ابن زیاد و عمر سعد گرچه خود را به ظاهر پیروز میدیدند، اما هیچ یك خود را با موضعی كه داشتند سعادتمند نمیدانستند و جز شمر و تنی چند از هم قماشانش، كه شاید از كشتن اولیاء الله و فرزندان پیغمبر و آن مظاهر ایمان، توحید و كمال انسانیت لذت میبردند و احساس شرم نمیكردند، دیگران همه با وجدان خویش در جنگ و جدال بودند.
سپاه باطل و عدم بصیرت
به هر حال، اگر چه ما نمیتوانیم هویت حقستیزی فوق العاده و دشمنی بیاندازه بنیامیه با خاندان رسالت و میزان عداوتشان با دین را ارزیابی كنیم، اما میدانیم كه با این وجود در میان همین اشقیا كسی نبود كه برای كشته شدن و بذل جان آمده باشد؛ همه آمده بودند تا بازگردند و جایزه بگیرند یا اینكه مورد خشم ابن زیاد قرار نگیرند. و در میان آنها بسا كسانی بودند كه مانند حر منتهی شدن این جریان به شهادت امام علیهالسلام را پیشبینی نمیكردند و كسانی دیگر هم شاید استقامت و ایستادگی امام و یارانش را در موقفی كه داشتند باور ننموده و گمان میكردند پیشنهاد تسلیم یا جنگ و شهادت در آن شرایطی كه بزرگترین شجاعان دنیا را به تسلیم وادار مینمود، كارساز میشود و امام و یارانش به ذلت تسلیم ـ العیاذ بالله ـ تن در میدهند.
خلاصه، جز عده معدودی، احدی از آنها نبود كه بتواند خود را با حساب معنویات قانع سازد و از خسارت و صدمه معنویای كه در این جنگ میبیند استقبال داشته باشد و مرگ در آن مهلكه را برای خود هلاكت حقیقی نداند. آنها نمیتوانستند مواقف امام و یارانش را داشته باشند؛ زیرا بر باطل بودند و نمیتوانستند در وجدان خود جنگ با پسر پیغمبر را توجیه كنند.
سپاه حق، سپاه بصیرت
اما اصحاب امام همان طور كه خود امام آنها را توصیف كرد و آنها نیز خودشان مكرر اعلام كردند، به چیزی جز شهادت در راه امام علیهالسلام راضی نمیشدند و همه آمده بودند كه در آن مهلكه، جان خویش را فدا كرده و به فوز شهادت نایل شوند. هدفشان از اینكه قرآن، موضع مجاهدین در راه خدا و در ركاب پیغمبر را به آن توصیف كرده و میفرماید:
قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنین 6
بالاتر بود. موقف آنها بین تسلیم و ترك حق و ترك امام یا شهادت در راه خدا خلاصه شده بود و آن راد مردان ایمان و شرف انسانیت، شهادت را اختیار كرده بودند و لحظهای در آن تردید نكردند و به اینكه بر حقاند و شهادتشان در راه خداست و در این جنگ، زیان نمیكنند و كشته شدنشان در نزد خدا بیعوض نمیماند، ایمان محكم داشتند؛ از این جهت حتی یك تن از آنها در روز عاشورا میدان جنگ را خالی نكرد در حالی كه دشمنانشان هركجا خطرمرگ را میدیدند پا به فرار گذارده و میگریختند.
شب عاشقان بیدل
شب عاشورا، خیام طاهره حسین علیهالسلام و لشكرگاه آن حضرت پر از صفا و معنویت و شوق لقاء الله بود؛ صدای دلنوازشان به مناجات، بلند بود و تهجد و عبادتشان به انسانیت بها و ارزش میداد:
لهم دویّ كدویّ النحل ما بین راكع وساجد وقائم وقاعد 7
هیچ یك از آنها از اینكه فردا شب، زنده نیست متأسف نبود؛ فقط آن غیرتمندان با شهامت از این جهت نگران و متأسف بودند كه میدانستند فردا شب، این با عظمتترین بانوان بیوت شرف و كرامت، اسیر دشمن میشوند و حمایت كنندهای ندارند.
سپاه حسین علیهالسلام كه خود را چون رهبرشان، سعید میدانستند و به موقفی كه داشتند افتخار میكردند و در حُسن عاقبت خود هیچ شبهه و شكی به دل راه نمیدادند و فاصلهای بین خود و رستگاری و رسیدن به لقاءالله جز شهادت در ركاب آقا و مولایشان نمیدیدند، آرام و مطمئن شب را به عبادت، به صبح رساندند
شب اتمام حجتها
منظره شب عاشورای حسین و اصحاب آن حضرت، اتمام حجت دیگری با سپاه كوفه بود كه بدانند میخواهند چه جنایت عظیمی را مرتكب شوند؛ تا بفهمند كه با شبزندهداران و قاریان قرآن و بهترین خلق خدا رو به رو هستند؛ اگرچه بیشتر چهرههایی كه برای یاری حسین علیهالسلام آمده بودند برای آنها ناشناخته نبود.
ستارگان سپاه سیدالشهدا
حبیب بن مظاهرها و مسلم بن عوسجهها، همه از كسانی بودند كه سوابقشان در اسلام بر بیشتر سپاه كوفه به خصوص سران نامردشان پوشیده نبود و همه، آنها را به زهد، پارسایی، حفظ قرآن، عبادت و شخصیت میشناختند.
ابو عمرو نهشلی به تهجد و كثرت نماز توصیف میشد؛ همچنین سوید بن عمرو به شرافت و كثرت نماز، مشهور بود.
قارب، غلام امام، قاری قرآن بود، شؤذب، مجلس روایت داشت و از مشایخ حدیث بود، همچنین بریر بن خضیر از قراء قرآن بود. قیس بن مسهر و عمرو بن خالد و ابوثمامه و سوید و عبدالله بن عمیر و سعید بن عبدالله و… همه از شخصیتهایی بودند كه حضورشان در ركاب امام علیهالسلام و فداكاریهایشان حقانیت خود و گروهشان را ثابت میكرد. علاوه بر اینكه جمعی از صحابه پیغمبر صلی الله علیه وآله مانند: انس بن حارث، حبیب بن مظهر، مسلم بن عوسجه، ابوسلامه و هانی، عبدالرحمن بن عبد رب انصاری و عبدالله بن یقطر نیز به شرف افتخار جاننثاری حسین علیهالسلام مشرف بودند. اصحاب حسین علیهالسلام شامل بزرگان، حاملان حدیث، عباد، زهاد، قراء مشهور و صاحبان سوابق در مغازی بودند كه كشتن هر یك از آنها سندی معتبر برای محكومیت و بطلان طرف مقابل بود.
آفتاب كربلا
بدیهی است كه مشروعیت و حقانیت موقف حسین علیهالسلام به خود آن حضرت بود و اگر احدی از این بزرگان از اهل بیت علیهم السلام و از آن صحابه هم، ملازم ركابش نبودند حقانیت حسین علیهالسلام و بر حق بودن قیامش مسلم بود، اما شهادت این بزرگان نیز در كنار آن موج وسیعی كه شهادت سید الشهداء علیهالسلام در دریای بیكران و پهناور عالم اسلام ایجاد كرد و تا امروز بر وسعت آن افزوده میشود، امواجی بود كه هر كدام جلوه خاص و معنا و مفهومی را عرضه میكند و عظمت آن موجی كه هرگز پنهان نمیشود را بیشتر نشان میدهد.
چنان كه اجتماع سران اراذل و اوباش و اعدای اهل بیت علیهم السلام و افرادی كه معلوم بود در شركتشان هیچ هدف صحیح و مقصدی ندارند و در ارتكاب بدترین جنایتها و انجام فجیعترین بیرحمیها شركت جسته و نیز برای خوشرقصی و اظهار ذلت و خودفروشی به بنی امیه، آماده شدهاند، موقف عزت، سربلندی و سرافرازی یاران ابیعبدالله علیهالسلام را بیشتر آشكار میساخت.
خدا دوستانش را میشناسد
آری! فرشتگان الهی كه به درگاه خدا عرض كردند:
اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفك الدماء8
به اینگروه یزیدیان و شمر و ابن سعد و پیروانخط و راه آنها نظرداشتند.
و خداوند متعال كه در جواب آنها فرمود:
انی اعلم ما لا تعلمون9
به گروه حسین و اصحابش و كسانی كه در طول تاریخ در این خط میباشند و از آنها پیروی مینمایند، عنایت داشت.
فرصتی برای انس بیشتر
چنانكه ارباب تواریخ و حدیث نگاشتهاند، عصر روز تاسوعا وقتی عمر سعد بر حسب دستور ابن زیاد مبنی بر فوریت شروع جنگ، فرمان یورش به خیام طاهره را صادر كرد، به شرحی كه در كتابها نوشتهاند، امام حسین علیهالسلام از آنها برای اجرای یك سلسله برنامههای عبادی و در واقع وداع با نماز، عبادات و تكالیف الهی یك شب مهلت خواست.
مؤمن آماده برای لقاء خدا، در عین شدت شوق برای فوز به لقاء، ادامه انس نمازی و عبادی خود با خدا را نیز دوست میدارد و آن را هم ظهور و جلوهای از لقاء الله میبیند؛ برای ولی اللهی مانند حسین علیهالسلام كه همه حالاتش در لقاء میگذرد، همه جَلوات جلوههای لقای حق، لذتبخش است.
فرصت تفكر
این مهلت خواهی، متضمن معانی عالی و اعلان موضع برحق امام بر آن گروه ستمكار كافر بود، اعلان حقیقت، اعلان توحید و اعلان محكومیت دشمن بود و در عین حال مهلت و فرصتی برای سپاه عمر سعد بود كه اگر برخی از آنان تا به حال فكر میكردند كه جنگ، با تسلیم سید الشهدا علیهالسلام و اصحابش به پایان میرسد و به شمشیر كشیدن بر روی آن حضرت، كه با شمشیر كشیدن بر روی پیغمبر فرقی ندارد، منتهی نمیشود، اكنون كه بر سر دو راهی جهنم و بهشت قرار گرفتهاند در این یك شب در كار خود تأمل كنند.
اگر در همان عصر تاسوعا جنگ بلافاصله شروع میشد، برای آن عدهای كه شب عاشورا به اصحاب امام میپیوستند دیگر فرصتی برای تصمیمگیری و بازگشت به سوی حق وجود نداشت و چه بسا كه برای سعادتمندی مانند حر نیز سعادت ندامت و رجوع به حق حاصل نمیگردید.
بنابراین، این مهلت یك شبه اگر چه به حسین علیهالسلام و اصحابش برای عبادت داده شده بود، اما مهلتی برای سپاه عمرسعد هم بود كه در این یك شب فكر كرده و با رجوع به وجدان خود تصمیم بگیرند؛ اگر چه ابن سعد و شمر و سنانها تصمیم خود را گرفته بودند و برای محاربه با خدا به كربلا آمده بودند، اما بسیاری بودندكه به زور و تهدید و تحت تأثیر عواملی چون ضعف ایمان و نداشتن شجاعت نفسانی، و به امید خاتمه غائله با تسلیم شدن امام بودند؛ از این رو برای اینكه بر آنها اتمام حجت شود، این فرصت یك شبه لازم بودكه همین فرصت در رجوععدهای بهحق، مؤثرواقعگردید.
زهیر گفت: «دوست دارم هزار بار مرا بكشند و خداوند متعال به كشته شدن من، از تو و از این جوانان اهل بیت كشتن را بگرداند.»
شوق دیدار
شب عاشورا، صدای عبادت و مناجات دلنواز حسین علیهالسلام و اصحاب بزرگوارش صحرای كربلا را آكنده از عطر روحانیت، معنویت، شور وشوق و توجه به خدای متعال كرده بود؛ گروهی پاكباز، دل از جان شسته و خود را به خدا فروخته و مطلوب و مقصود خود را یافته بودند و دعوت به قرآن، دعوت به حق، دعوت به محكوم كردن ظلم و استكبار و دعوت به نصرت حق و دفاع از نوامیس دین را لبیك گفته بودند.
دعاهایشان همه مشحون به معرفت و حمد و شكر الهی بود؛ خالصانهترین ستایشها و نیایشها همان بودند كه آن عزیزان درگاه خدا، به پیشگاه معبود حقیقی خود تقدیم میكردند.
آنان دلشان فارغ از همه اغیار، و پر از اخلاص و محبت به او بود. آن حالی را كه داشتند مغتنم میدانستند و به آن معراجی كه عروج كرده بودند سرافراز و سربلند بودند.
قلبهای تاریك
اما از آن سو، گروه یزیدیان كه این منظره روحانی انصار الله در برابرشان قرار داشت، در عمق ظلمات و تاریكیهایی كه در آن غوطهور بودند و «بعضها فوق بعض» بود، آن روشنایی جهانتاب را میدیدند. اگر در آنها صاحب وجدانی بود غیر از خجلت، سرافكندگی و از خود بیزاری، چه احساسی میتوانست داشته باشد؛ آنها نه دستشان به دعا بلند میشد و نه میتوانستند با عالم معنویت و لذت احساس به كمال و درك حق، ارتباط برقرار كنند. آنها چه دعایی میتوانستند داشته باشند؟ آیا میتوانستند پیروزی بر حق را از حق طلب كنند؟ آیا واقعاً میتوانستند از خدا بخواهند كه حسین و یارانش به دست آنها كشته شوند؟ به یقین حتی عمر سعد كه با این زبان به لشكرش گفت:
یا خیل الله اركبی و بالجنه ابشری 10
نیز نمیتوانست میان خود و خدا، به حسین نفرین كند، او خوب میدانست كه بهشت و رضای خدا با كاری كه او میخواهد انجام دهد حاصل نمیشود. اگر كسی در لشكرگاه عمر سعد دارای ضمیر بیداری بود و دعا میكرد، دعایش غیر از این نبود كه: «خدایا! فردا مرا از درگیر شدن با حسین علیهالسلام و اصحابش نگهدار! مرا به شقاوت شركت در خون حسین یا كشته شدن به دست حسین، مبتلا نساز! و همین عده معدود بودند كه دعایشان مستجاب شد و به حسین و انصار حسین ملحق شدند.
به راستی كه شب غریبی بود آن شب، و این دو گروه را حالات غریب متضادی بود.
یاوران حقیقی
حسین علیهالسلام با دلی آرام و مطمئن و سرشار از شوق به لقاء الله خطبه خواند؛ خدا را به نیكوترین بیان، نیایش و ستایش كرد و بر اینكه آنها را به نبوت، پیامبری، علم قرآن و فقه دین سرافراز فرموده و چشم و گوش و دل (بصیرت و بینش همه جانبه) بخشیده، حمد نمود و اصحاب خود را مدح و توصیف كرده و فرمود:
فانی لا اعلم اصحابی اوفی و لا خیراً من اصحابی و لا اهل بیتی ابر و لا اوصل و لا افضل من اهل بیتی فجزاكم الله عنی خیراً 11
من اصحابی را باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم و اهل بیتی را نیكوكارتر، متحدتر و فاضلتر از اهل بیت خویش نمیدانم؛ خدا شما را از من پاداشی نیك دهد.
سپس به آنها فرمود كه شرط نیكی و یاری را به جا آوردید و به آنان اذن داد كه از آن اقیانوس موّاجِ پر از آزمایش به كنار روند و جان خود را نجات دهند و آنها را از بیعت و تعهدی كه نسبت به آن حضرت داشتند آزاد و برئ الذمه فرمود كه بروند و متفرق شوند و به منازل و شهرهای خود برگردند.
فان القوم انما یطلبوننی و لو قد اصابونی للهوا عن طلب غیری 12
این مردم قصد تعرض به من را دارند و اگر به من دست بیابند به غیر من نمیپردازند.
آن اهل بیت بزرگوار و آن اصحاب با وفا یك قول و یك سخن، پاسخ دادند كه ما هرگز چنین كاری نمیكنیم و امام خود را در میان دشمن، بییار و تنها نمیگذاریم.
برادران آن حضرت، برادرزادگان و عموزادگانش همه گفتند، ما چنین نكنیم، چرا برویم؟ برای اینكه بعد از تو زنده بمانیم؟!
لا ارنا الله ذلك ابداً 13
خدا ما را بی تو هرگز زنده نگذارد!
ما جان خود و كسان خود را فدای تو میكنیم و در راه تو جهاد میكنیم و در هر بلا و مصیبتی كه تو وارد شوی ما نیز وارد میشویم.
دژهای محكم ایمان
پس از اینكه بنیهاشم از این مقوله سخن گفتند و تصمیم قاطع خود بر شهادت را اعلام كردند اصحاب به نوبه خود برمیخاستند و با عرض جانفشانی و جان نثاری در آن موقعیتِ به ظاهر پر از رعب و وحشت، كه بر حسب عرف و عادت باید از آن پیشنهاد امام استقبال نمایند، ایمان محكم خود را به امام و راهی كه در پیش گرفته اظهار مینمودند و به مرگ و آن شداید و مصائب جانكاهی كه پیش رو داشتند اهمیتی نمیدادند و خوشحال و سرافراز بودند كه از بوته امتحان چنان بیغل و غش بیرون میآیند.
در آرزوی شهادت
مسلم بن عوسجه ضمن بیان سخنانی پر از معنا و حقیقت، گفت:
«به خدا قسم اگر بدانم كشته میشوم سپس زنده میشوم و باز كشته میشوم و به آتش سوزانده میشوم و خاكسترم بر باد داده میشود و هفتاد بار با من چنین رفتار نمایند، از تو جدا نمیشوم تا جانم را در راه تو فدا نمایم؛ پس چگونه دست از دامن تو بردارم در صورتی كه غیر از یك كشته شدن نیست كه آن هم موجب كرامت بزرگتر و جاوید است؟» 14
زهیر گفت: «دوست دارم هزار بار مرا بكشند و خداوند متعال به كشته شدن من، از تو و از این جوانان اهل بیت كشتن را بگرداند.»15
سایر اصحاب نیز آنچه باید در چنین موقعیتی بگویند را به عرض رساندند و دلاوران جهان و قویدلان را از درجه بلند قوت، استقامت، بیپروایی از مرگ و وحدت كلمه خود مبهوت و متحیر ساختند.
دعاهایشان همه مشحون به معرفت و حمد و شكر الهی بود؛ خالصانهترین ستایشها و نیایشها همان بودند كه آن عزیزان درگاه خدا، به پیشگاه معبود حقیقی خود تقدیم میكردند. آنان دلشان فارغ از همه اغیار، و پر از اخلاص و محبت به او بود. آن حالی را كه داشتند مغتنم میدانستند و به آن معراجی كه عروج كرده بودند سرافراز و سربلند بودند
بزرگترین معامله تاریخ
آری! آنچه این راد مردان میخواستند، بهایش همان بذل آن نفوس طیبه و جانهای پاك بود.
احیای دین، برانداختن بدعتها، اعلای كلمه الله، نجات اسلام و معالم انسانیت از خطر اضمحلال، ابطال باطل، تبدیل تفكر اموی به تفكر محمدی و اسلامی و محكوم ساختن حكومت مشركانه سفیانی بود كه به قول شاعر:
لو لا صوارمهم و وقع نبالهم
|
لم یسمع الاذان صـوت مكبر 16
|
آنان با بذل جان، رضای خدا و خشنودی رسول خدا و نصرت حق و نصرت قرآن را میخریدند. آنها به رضوان خدا نظر دوخته بودند و الحق در معاملهای كه كردند آن چنان سودی بردند كه احدی از انبیا و اولیا در معامله با خدا بیشتر از این سود نبرده است.
نامی به بلندای تاریخ
آن شب و آن روز در بستر زمان بسیار كوتاه بود و به سرعت گذشت، اما آن صبر، پایداری و استقامت بر تصمیم در هر ثانیهای از آن شب و روز تنها از كسانی مانند آن نخبگان فضیلت و شخصیت، قابل ظهور و صدور است.
گوارا باد بر آنان رضای خدا و رضای رسول خدا صلی الله علیه وآله و رضای امیر المؤمنین علیهالسلام و رضای فاطمه زهرا سلام الله علیها و رضای امام مجتبی علیهالسلام و رضای آقا و مولایشان حسین علیهالسلام.
همه جهات مادی آنها ـ كه عاقبت هم از میان میرود ـ در آن معركه از بین رفت، اما فضیلت، معنویت و نام بلند آنها باقی ماند و اگرچه دشمن بر آن ابدان طیبه چیره شد اما هرچه كرد نتوانست بر مكارم اخلاق، حریت، ایمان، اصطبار و موضع ضد ظلم و استضعاف آنها مسلط شود.
قد غیّر الطعن منهم كل جارحه
الا المــكارم فی امن من الغیر 17
خدایا! ما آنها را دوست میداریم و به كار آنها راضی و خشنودیم و مواضع آنها را میستاییم؛ ما را در زمره آنان و دوستانشان مقرر فرما.
در سودای محبت دوست
اگر شنیدهاید كه فرمودهاند اصحاب سید الشهداء علیهالسلام درد شمشیر را احساس نمیكردند، باور كنید و تعجب نكنید! آنچه آنها میدیدند و به شوق آنچه آنها میرزمیدند و نیل به مقامات و درجاتی كه آنها به آن ایمان داشتند، شخص را از احساس رنج و درد تیر و شمشیر باز میدارد.
انسانی كه گرم توجه به حق تعالی است و در عوالم وصال با او سیر میكند اگر غیر او و خودش را فراموش كرده و خلع بدن شده باشد عجیب نیست چنان كه معروف است كه پیكان تیر را ازبدن امیرالمؤمنین علیهالسلام در حال نماز میكشیدند و آن حضرت دردی احساس نمیفرمود:
در نماز آن چنان زجا رفتی
كه دعاوار بر سما رفتی
پر به سودای تن نكوشیدی
گاه كَندی و گاه پوشیدی
بود غفلت زسلخ پیكانش
كه به تن بود آن نه برجانش
وقتی كه بانوان مصری با دیدن جمال یوسف چنان از خود بیخود شدند كه بر حسب آیه كریمه:
فلما رأینه اكبرنه و قطعن ایدیهن وقلن حاش الله ما هذا بشراً ان هذا الا ملك كریم 18
دستهای خود را به جای ترنج بریدند و به آن التفات نداشتند، پس اگر اصحاب سید الشهدا علیهالسلام با آن درجه بلند معرفت و با اینكه غرق تماشای جمال الهی بودند و بر حسب اخبار، حضرت منازل آنها را به آنان نشان داد، ضرب شمشیر و تیر و نیزه را بر جان خود خریدند و آن چنان گرم شور و شوق و فوز به لقاء الله و ثواب حق تعالی شدند، جای تعجب نیست.
مسلم بن عوسجه ضمن بیان سخنانی پر از معنا و حقیقت، گفت: «به خدا قسم اگر بدانم كشته میشوم سپس زنده میشوم و باز كشته میشوم و به آتش سوزانده میشوم و خاكسترم بر باد داده میشود و هفتاد بار با من چنین رفتار نمایند، از تو جدا نمیشوم تا جانم را در راه تو فدا نمایم؛ پس چگونه دست از دامن تو بردارم در صورتی كه غیر از یك كشته شدن نیست كه آن هم موجب كرامت بزرگتر و جاوید است؟»
برگزیدگان مكتب ایمان
این اصحاب، برگزیدگانی بودند كه از پیش برای چنین امتحانی آماده شده بودند و در درك این فضیلت از همه بزرگان و اصحاب پیغمبر صلی الله علیه وآله و یاران امیرالمؤمنین و امام حسن علیهما السلام كه در آن عصر زنده بودند، پیشی گرفته و بر همه، فضیلت، بلندی و رتبت یافتند.
در كتاب «بصائر الدرجات» از حذیفه بن اسید غفاری قریب به این مضمون نقل شده است كه:
«پس از اینكه حضرت مجتبی علیهالسلام از كوفه به سمت مدینه عزیمت كرد من در التزام ركاب آن حضرت بودم و شتری را دیدم كه باری بر آن است و پیشاپیش حضرت، حركت میكند. به حضرت عرض كردم: «جعلت فداك (فدایت شوم)! مگر بار این شتر چیست كه شما به آن توجه دارید و آن را زیر نظر قرار دادهاید؟» فرمود: «طومار اسامی شیعیان ماست.» گفتم: «فدایت شوم! میشود آن را به من نشان بدهی تا نام خودم را در آن ببینم؟» فرمود: «آری! فردا صبح نزد من بیا.» از آنجا كه من خود خواندن نمیدانستم، برادر زادهام را به همراه خویش بردم. حضرت مجتبی علیهالسلام فرمود: «این جوان كیست؟» عرض كردم: «برادرزاده من است؛ او را آوردهام تا نام مرا در آن طومار ببیند.» حضرت مرا امر به نشستن فرمود و دستور داد آن دیوان و دفتری را كه در میانه است بیاورند. برادر زادهام در آن نگریست و گفت: «عمو! اسم من در این صحیفه است.» گفتم: «من تو را آوردهام تا نام من را بجویی وتو نام خود را میخوانی؟» جوان چند برگی را ورق زد و سپس نام مرا نیز در آنجا پیدا كرد. من از این در تعجب ماندم كه چگونه نام او پیش از نام من ثبت شده بود تا اینكه آن جوان در ركاب حضرت سید الشهدا علیهالسلام افتخار شهادت یافت و راز آنكه اسم او را در ورقها پیش از نام عمویش، حذیفه ثبت كرده بودند، معلوم شد.»
شاید از این جهت باشد كه وقتی ابن عباس حبر امت به ترك ملازمتِ ركابِ سید الشهداء علیهالسلام در سفر به كربلا مورد عتاب و ملامت قرار گرفت، جواب داد: «ان اصحاب الحسین لم ینقصوا رجلاً نعرفهم و لم یزیدوا رجلا باسمائهم من قبل شهودهم.»؛ اسامی اصحاب امام حسین علیه السلام را از قبل میدانستیم، نه یک نفر كم و نه یک نفر زیاد.
و از محمد بن حنفیه نقل است كه گفت: «ان اصحابه عندنا لمكتوبون باسمائهم و اسماء آبائهم»؛ اصحاب امام حسین علیهالسلام در نزد ما با اسامی خود و پدرانشان مشخص بود.
سلام الله علیك یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلـت بفنائك علیكم منی سلام الله یا لیتنی كنت معكم فافوز فوزاً عظیماً
دلنوشتهی: آیت الله العظمی صافی (مدظله العالی)
تنظیم: شکوری – گروه دین و اندیشه تبیان
[1]. سوره هود، آیه7؛ … تا شما را بیازماید كه عمل كدام یك از شما نیكوتر است.
[2]. سوره توبه، آیه111؛ خداوند جانها و اموال مؤمنین را به قیمت بهشت از آنان خریداری كرده است.
[3]. سوره اعراف، آیه179؛ آنان مانند چهارپایان، بلكه پستتر هستند.
[4]. سورهانبیاء، آیه23؛ (خداوند) از هر آنچه میكند بازخواست نشود و خلق از كردارشان بازخواست میشوند.
[5]. سوره بقره، آیه 32؛ و تو دانایی و كارهایت حكیمانه است.
[6]. سوره توبه، آیه52؛ بگو: آیا درباره ما،جز یكی از دو نیكی (پیروزی یا شهادت) را انتظار دارید؟
[7]. برای آنان آوازی بود همانند آواز زنبوران در حالی كه برخی در حال ركوع، برخی در حال قیام و برخی در حال قعود بودند.
[8]. سوره بقره، آیه30؛ آیا كسانی خواهی گذاشت كه در زمین فساد كنند و خونها ریزند؟!
[9]. سوره بقره، آیه30، من به آنچه شما علم ندارید، آگاهم!
[10]. ای لشكریان خدا سوار شوید و بر حسین یورش برید كه به بهشت بشارتتان باد.
[11]. تاریخ طبری، ج3، ص315 و ارشاد، ص231.
[12]. الكامل ابن اثیر، ج4، ص57.
[13]. ارشاد، ص231.
[14]. الكامل فی التاریخ، ج2، ص559.
[15]. همان.
[16]. اگر شمشیر آتشبار و تیراندازی آنان نبود گوشها هرگز صدای تكبیر را نمیشنیدند.
[17]. شیخ كاظم ازری؛ طعن نیزهها همه جوارح آنها را تغییر داد جز مكرمتهای آنان كه از هر تغییری در امان بود.
[18]. سوره یوسف، آیه31؛ هنگامی كه چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ شمردند و دستهای خود را بریدند و گفتند: منزه است خدا؛ این بشر نیست این یك فرشته بزرگوار است.