در جلسات گذشته به طور خلاصه بحثی از نصرتهایی که خداوند متعال نسبت به سیدالشهدا ارواحناه فداه داشتند تقدیم کردیم و بعد هم مبانی جهاد و مکتب جهاد سید الشهدا را که نصرت الهی را به دنبال خودش میآورد و به پیروزی قطعی و حتمی ختم میشود تبیین کردیم. همچنین گفتیم وقتی نفس انسان محور شد و خود انسانها مدار حق شدند، بیتردید تنازع بر سر دنیا جدی است. در پشت این مکتبی که بحث از حقوق جهانی میکند یک مکتب پنهان و نانوشتهای شکل میگیرد که از یک حقوق اقلیت دفاع میکند و نمیتواند غیر از این اتفاق بیفتد و این واقعیتی است که در جهان حاکم است.
همدلی، همفکری، همکاری و دغدغه مشترک، محور صلح پایدار
این مکتب غرب ولو با مکاتب انبیاء درگیر هم نشود و به فرض که انبیاء با این مکتب نجنگند خود این مکتب توان ایجاد یک صلح پایدار را ندارد؛ چون محور صلح، “همدلی و همفکری و همکاری” است. اگر یک جمعی همدل باشند و دغدغه مشترک داشته باشند و اندیشههایشان هماهنگ باشد میتوانند با یکدیگر همکاری کنند و با صلح در کنار یکدیگر زندگی میکنند، اما اگر دغدغه مشترک نداشتند امکان زندگی مسالمت آمیز وجود ندارد.
اله انسان، ریشة دغدغه و مقصد انسان است
ریشه دغدغه و هدفمندی انسان و ریشه آن مقصدی را که دنبال میکند، اله انسان است. اله یعنی آن حقیقتی که هم مخلوق متعلق به اوست و هم انسان او را عبادت میکند و همه چیز را در راه او فدا میکند. اگر اله حقیقی حاکم بر عالم است، این محور هماهنگی عالم میشود. قرآن وقتی قطبها را با حضرت حق مقایسه میکند، میفرماید آیا اینها جواب شما را میدهند، یا حاجت شما را رفع میکنند؟ آیا میشنوند و میتوانند حاجتتان را رفع کنند؟ اینهایی که شما صدایشان میکنید: “إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيئًا لاَّ يسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ” اگر پشه چیزی از آنها بگیرد نمیتوانند پس بگیرند؛ یک پشه نمیتوانند خلق کنند؛ نه خیری به شما میتوانند برسانند و نه شری دفع کنند. اله حقیقی آن کسی است که همه خیر و شر ما حقیقتا دست اوست. او علیم و سمیع و مجیب، حی، قیوم، دائم، باقی است و ما فانی، فقیر ذلیل و جاهل هستیم و باید از او بگیریم؛ او حقیقتا به ما میدهد این اله میشود.
اله واحد، محور انسجام و هماهنگی کل عالم
آن الهی که همه عالم فقیر او هستند و او با علم و حکمت و تدبیر و قدرتش همه عالم را اداره میکند اگر یکی شد، عالم هماهنگ میشود. اما همینکه وحدتش به هم خورد هماهنگی و انسجام عالم به هم میخورد. پس محور انسجام و هماهنگی کل عالم به وحدت اله برمیگردد؛ در حوزهای که بیرون از اختیار ماست که این نظم الهی حاکم است و هیچ فسادی به چشم نمیخورد “ثم الرْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ” آیا هیچ نقصی در خلقت میبینید؟ اما از آنجایی که خداوند متعال به ما انسانها اختیار داده و میتوانیم اولوهیت او را بپذیریم و نپذیریم؛ “لا اکراه فی الدین” شما مُکرَه نیستید این اولوهیت را قبول کنید، اگر رو به حضرت حق آوردید او شما را “یخرجهم من الظلمات الی النور”. یک هدف بیشتر نیست و آن هم نور است. لذا اگر تمام انسانها اولوهیت او را بپذیرند یک هدف پیدا میکنند “یخرجهم من الظلمات الی النور” و اگر توحید را نپذیرفتید “یخرجونهم من النور الی الظلمات” غایات متکثر و آله متعدد میشوند.
تعدد اله، مبدأ تنازع
اگر بنا شد شما روی انسان دست بگذارید بگویید انسان خودش اصل و محور است چند تا انسان در عالم داریم. این همان نیست “أَفَرَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ” خودش میشود اله خودش؟ اگر اله به تعداد آدمها متعدد شد آیا وحدت و انسجامی پیدا میشود؟ محور انسجام، وحدت اله است. اگر معبودها و مقصدها یک معبود حقیقی بود، وحدت حول او درست میشود، ولی اگر نفس انسانها را مدار قرار دادید هر کس اله خودش است و بعد هم به فکر استخدام میافتند و برای این استخدام کردن، جامعه درست میکنند و عدالت اجتماعی هم تعریف میکنند و اگر انسانها خودشان اله خودشان هستند هر کسی سعی می کند این عدالت را به نفع خودش تعریف کند. عدالت یعنی آن مناسباتی که من محور باشم و این واقعیت اتفاق می افتد که طبیعتاً تنازع قهری میشود. وقتی تعدد اله پیدا شد اله متعدد مبدأ تنازع میشوند.
انسجام عالم بر محور توحید و انسجام ارادهی انسانها حول این محور
بنابراین اگر حضرت حق اله شد و فقط لا اله الا الله پذیرفته شد، همینطوری که عالم بر محور توحید و اولوهیت و منسجم است تمام ارادههای انسانها حول او منسجم میشود؛ چراکه همه میخواهند از خودشان بگذرند و به مرحله فنای خود برسند؛ همه میخواهند پا روی نفس بگذارند و سجده کنند. وقتی یک مسجود و معبود است نزاع بر سر چه؟ یک معبودی که همه را اداره میکند، هیچ تنازعی آنجا معنا ندارد. توحید و وحدت اله مبدأ وحدت است. اما اگر مقصد انسان و الهی که در مقابلش سجده میکند دو تا شد چرا نزاع نشود؟ اگر در جوامع مادی استخدام اصل است؛ ولو عدالت تعریف کنند، هر کسی میگوید عدالت یعنی رعایت حقوق من؛ یعنی هر وقت روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی منافع من را تأمین کرد عدالت میشود و در غیر این صورت دیگر عدالت نیست.
غیر ممکن بودن صلح پایدار بین مکاتب مادی
لذا محال است مکاتب مادی حتی اگر انبیاء با آنها درگیر نباشند، جنگ بین حق و باطل را کنار بگذارند. محال است مکاتب مادی بتوانند خودشان صلح پایدار ایجاد کنند. در نزاع بین مکتب سرمایهداری و کمونیست، همین که نزاع تمام شد گفتند به پایان تاریخ (صلح مطلق) رسیدیم. اگر به فرض تمدن اسلام هم نبود که بگویند نه اشتباه کردیم، جنگ تمدنها الآن بر مدار اسلام و سرمایهداری، لیبرال دمکراسی میچرخد، آیا خودشان می توانستند صلح پایدار ایجاد کنند؟ محال است!
وقتی معبودها متعدد باشد، نزاع قطعی است
وقتی اله متعدد شد نزاع قطعی است. فقط وحدت اله است که محور هماهنگی است “لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا” وقتی آدم مقاصد مختلف دارد معبدی و معبودی دارد و این معبودها متعدد شدند تنازع قطعی است. بنابراین اگر انبیاء هم هیچ کاری با آنها نداشته باشند اینها به هیچ وجه نمیتوانند صلح پایدار ایجاد کنند. از این رو اکثر جنگهایی که در تاریخ اتفاق افتاده است بین خود پرچمداران مادی بوده است مثل جنگ اول و دوم جهانی؛
ولایت ائمه علیهمالسلام محور هماهنگی و انسجام عالم
اگر ما به ائمه خطاب میکنیم و میگوییم “بِمُوَالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا وَ أَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا” تفرق با شما به ائتلاف میرسد. به خاطر اینکه ائمه علیهمالسلام مجاری ولایت حق و مجاری اولوهیت حضرت حق هستند. اولوهیت حضرت حق است که میتواند محور هماهنگی شود. ائمه اگر بنا بود مجاری آن ولایت اولوهیت نباشند حضرت حق هیچ وقت عالم را به وحدت نمی رساند. اگر ولایتشان محور انسجام عالم است چون ولایت آنها ولایت الله است و ولایت حضرت حق است که اگر همه عالم به او گردن بگذارند و اولوهیت او را قبول کنند یک مقصد به عالم میدهد “یخرجهم من الظلمات الی النور” از کثرت به وحدت اله می رسند. همین که این مدار قبول نشد سیر برعکس میشود “یخرجونهم”. اگر قرار شد خدا و ولی خدا ـ که یک ولایت در عالم است ـ را نپذیرید، ولایتهایی که جاری می شود یکی نیست و هر کس خودش مدعی است “یخرجونهم من النور الی الظلمات” این، محور تشتت و نزاع میشود. ممکن نیست در دستگاه مادی و براساس مکتب مادی انسجام پیدا بشود.
اومانیسم یعنی تعدد اله
مکتب تهاجمی غرب ـ که تمام عرصه های فرهنگ و سیاست و همه جغرافیای جهان را در تیول خودش میداند و می خواهد براساس منافع خودش مکتب تهاجم و دفاعش را تعریف کند و مدعی صلح پایدار است، محال است که به صلح پایدار ختم شود. گرچه مدعی حقوق بشر و جامعه جهانی هستند، اما محال است که به دفاع از عموم بشر ختم شود. حتماً یک مکتب نانوشتهای پشتش پیدا میشود که منافع اقلیت حاکمه در آن اصل میشود. خود آن اقلیت هم “تحسبوهم جميعا و قلوبهم شتى” چون الهشان متعدد است. تعدد اله نزاع میآورد. اصلا معنی اومانیسم تعدد اله میشود. لیبرالیسم یعنی آزادی شخصی و هر کسی خودش محور است. حال چطور این محور را به انسجام میرسانید. وقتی میگویید منافع مشترک، در منافع مشترک هر کسی می خواهد منفعت مشترک را به نفع خودش ختم کند و افق و انتهای نگاهش به منافع خودش است. بر این اساس قطعی است که هیچ دو نفری اگر برمحور توحید حرکت نکنند هماهنگ نمیشوند. اگر به ولی مشترک هم تکیه کنند آن هم غلط است؛ چون به ولی مشترک هم نمیرسند “والذین کفروا اولیائهم الطاغوت”. این ولایت اله است که یکی است. لذا محال است منافع عمومی تأمین شود. این مکتب تهاجمی و دفاعی غرب نه به منافع عمومی ختم میشود و نه به صلح پایدار.
معرفی مکتب دفاعی حضرت سیدالشهدا در ابتدای وصیتنامه ایشان
و اما آن مکتب دفاعی و مکتب جهادی حضرت سید الشهدا که منتهی به نصرت شد، وجود مقدس سید الشهدا وقتی می خواهند از مدینه خارج شوند یک وصیت نامه خدمت محمد حنفیه میگذارند که معمولا این وصیتنامه نصفش خوانده میشود و نصفش خوانده نمیشود. حضرت در مقدمه این وصیت نامه یک بیانی دارند که اگر کسی می خواهد مکتب جهادی سیدالشهدا را بفهمد در این وصیت نامه است. حضرت وقتی وصیتنامه را مینویسند از اینجا شروع میکنند “ان الحسین یشهد الله اله الا الله” این امام حسین شهادت میدهد که الهی جز الله نیست “و ان محمد عبدهُ و رسوله و ان الجنه حق، و النار حق، و ان الساعه آتیته لاریب فیها و ان الله یبعثُ من فی القبور” ما خیال میکنیم این زینت وصیت نامه است در حالی که اینطوری نیست. همه وصیتنامه این است و این مقدمه است که بقیه را تفسیر میکند “و انی لم اخرج عشر و لاقطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلبه الاسلام فی امه الجدی ارید ان آمر بالمعروف و عنها عن المنکر و اسیر بسیره الجده و ابیه” شما اگر آن مقدمه را بردارید ذیل بی معنا میشود؛ چون همه میگویند ما دنبال صلح هستیم. چه کسی میگوید من مفسد هستم “و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون” ما فقط کارمان اصلاح است یا فقط ما مصلح هستیم. بعضیهایشان به تعبیر قرآن “و یشهدوا الله علی ما فی قلبه” یعنی واقعا فکرش همین است. قرآن میفرماید بدترین دشمن همین کسانی هستند که وقتی میگویند ما دنبال اصلاح هستیم واقعا خیال میکنند که دارند اصلاح میکنند. اینها بدترین دشمنان هستند “و الی تولی سعی فی الارض لیفسدوا فیها” مثل پرچمداران این تمدن، مدعیاند ولی واقعا هر اقدامی که میکنند، در مسیر فساد ارض و نسل است.
تفاوت حضرت با دیگر مدعیان اصلاح، در صدر وصیت نامه حضرت است
آنچه تفاوت حضرت است با بقیه و اصلا جملات بعد را معنی میکند این صدر است. اگر شما اولوهیت حضرت حق را بردارید امام حسین برای چه میجنگند؟ چه فسادی اتفاق افتاده است؟ مدار خلافت تغییر می کند؟ خب بکند. خدایی نیست که مدار خلافت تغییر کند. شما وقتی خورشید را بردارید در تاریکی همه چیز با هم برابر است “الله نور السموات و الارض”. اگر او را برداشتید حق و باطلی نمی ماند. نمی دانم اینها که خدا را میخواهند حذف کنند و اخلاق تعریف کنند از کجا ارزش درست میکنند؟ چرا نسبیت مطلق در اخلاق درست نشود چون معیار ارزش اگر به اله واحد برنگردد آله متعدد می شود و هر کس مکتبی برای خودش درست میکند. اصلاً اصل دفاع و جهاد حضرت همین جا تفسیر می شود.
شخص پیامبر اکرم (ص) مسیر تحقق اولوهیت در زندگی انسان
اگر می پذیریم که “اشهد ان لا اله الا الله” آن وقت می توانیم بگوییم یک فسادی اتفاق افتاده و مدار جامعه از توحید به طرف کفر رفته است و حضرت می خواهند آن فساد را از دامن امت پاک کنند. اگر می پذیریم که “ان محمد عبدهُ و رسوله” این نابغه نیست، بلکه کسی است که درهای غیب عالم را به سوی این جهان باز میکند. این شخص مسیر تحقق اولوهیت در زندگی انسان است. هم عبد مطلق است چیزی از خودش ندارد محل مشیت است و هم رسول است از خودش حرف نمی زند و همه مأموریتش از آن طرف است. اولوهیت را می خواهد در عالم و حیات اجتماعی محقق کند که می شود صلاح، صلاح یعنی همه شئون بشر ظاهرا و باطناً بر مدار لا اله الا الله بچرخد.
سکولاریستهای دنیای اسلام رابطه بین اولوهیت با صلاح و فساد اجتماعی را قطع میکنند
سکولاریستهای دنیای اسلام که سکولاریستهای میانهرویی هستند میگویند نماز و روزه بگیرید، ولی دین در سیاست دخالت نکند. کاری که میکنند همین است که رابطه اولوهیت را با صلاح و فساد اجتماعی قطع میکنند. میگویند خدا هست این یک امر خصوصی است، ولی به صلاح و فساد اجتماعی که میرسید توحید و مفاهیم قدسی و خدا را کنار بگذارید. بعضی از روشنفکرهای سکولار در دوره اصلاحات تعبیری داشتند که عذرخواهی میکنم از حضرت بقیه الله از این بی ادبی، تعبیرشان این بود که “چطور میگویید اصلاحات واقع شده است ولی هنوز خدا در جامعه ما نمرده است” این حرف استادهایشان است. اگر شما رابطه اصلاحات اجتماعی را با آن مبانی قطع کنید همه مدعی هستند.
حضرت نبی اکرم (ص) مجاری اولوهیت حضرت حق در جامعه
تمام مسئله این است که حضرت میگویند تمام اله عالم یکی است. این آدم نبی است و آمده اولوهیت حضرت حق را در جامعه جاری کند. حقیقت لا اله الا الله از طریق آنها در عالم جاری شده است. اگر نبوت نبیاکرم صلیاللهعلیه و آله در عالم اختیارات ما نیز، مدار شد و همه مدارهای اجتماعی به مدار این نبوت برگشت، آن وقت توحید محقق می شود. اگر به این مدار برنگشت و گفتیم در زندگی خصوصی تان اشهد ان لا اله الا الله این پیغمبر هم آمده اند خیلی خوب است، اما به حیات اجتماعی که می رسید مدار را عوض کنید و خود انسانها مدار باشند آن وقت فساد اجتماعی پیدا می شود.
“لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاح” خطاب به اهل سقیفه
الان فساد انگیزی سکولاریستهای دنیای اسلام مثل ترکیه به این یک کلمه برمیگردد که میگویند خدا خیلی خوب است، اما برای مساجد؛ به حیات اجتماعی که میرسد میگویند نه لزومی ندارد. آزادی مذهبی میدهند ولی مدار حیات اجتماعی نیست. اگر انسان بین آخور و آشپزخانه و توالتش حرکت کرد (اول و آخرش دنیا شد) چرا بگوید فساد در امت اتفاق افتاده است؟ در تفسیر سوره فجر خدای متعال میفرماید این تمدنها فساد کردند؛ چرا فساد کردند؟ قرآن میفرماید “لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها” خداوند متعال زمین را اصلاح کرده است افساد نکنید. این خطابها معمولاً به ائمه است و گاهی که به عموم تعریف می شود آیات فهم نمیشود. مفسرین معنا فرموده اند، ولی روایات باطن آیه را معنا کرده است فرمود “بعد اصلاحها بمحمد و علی” وقتی این پیمغمبر از عالم بالا می آید پنجره های غیب را به سوی عالم باز می کند. وقتی همه چیز را بر مدار توحید قرار می دهد عالم اصلاح می شود. بعد خطاب به اهل سقیفه فرمود “لاتفسدوا فی بعد اصلاح” مداری که پیغمبر است و بر محور خلیفه الله می گردد عوض نکنید. اگر عوض کردید همه عالم فساد می شود دیگر نمیشود جلوی فساد را گرفت.
ورود به بیت الولایه، راه جاری شدن اولوهیت حضرت حق در عالم
تمام فسادهای عالم فرع بر ائمه جور هستند و همه خیرات عالم فرع بر ائمه نور است “نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل بر، و من البر الصلاه و الصیام و التوحید و الحج” اگر بناست اولوهیت حضرت حق در عالم جاری شود و همه شئون حیات فردی و جمعی و تاریخی انسان بر محور سجده تام در مقابل خدا بچرخد و همه زندگی بشود یک سجده و همه عالم مسجد شود، راهش این است که آنجایی که هدایت خداوند است ورود کنید. ” اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاء وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ/ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ” اگر کسی وارد این بیوت شد که بیت الانبیاء و بیت الولایه است، اهل این خانه و از رجال این خانه میشود. کارشان به جایی می رسد که “رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ” هیچ تجارتی آنها را از یاد خدا و توحید غفلت نمیکند. اگر جامعه بشر ذیل این بیوت تعریف شد همهاش توحید میشود و اگر از این بیوت بیرون آمد نمازش شیطنت است. این فسادی که تعریف می شود همین است. وقتی انسان مردم را از این بیوت محروم کرد این فساد میشود؛ نماز و حج و زکاتش همه فساد و دنیاست.
بنابراین اگر شما آن اصول را از وصیتنامه حضرت بردارید و آن مقدمه را زینت المجالس کنید یزید هم میگوید من مصلح هستم. مکتب جهادی و دفاعی سیدالشهدا مبتنی بر این اصول است. میفرماید اولوهیت حق است، نبوت نبی اکرم حق است. اگر دنیا مسیر آخرت است یک فسادی اتفاق افتاده و این مسیر بسته شده است. چطوری این مسیر بسته میشود؟ مسیر تحقق توحید را خداوند بیان کرده است؛ هر کسی میخواهد به این نور و هدایت برسد باید سراغ مثَلَش بیاید که توحید صدوق فرموده نبی اکرم است. باید در این بیوت بیاید. اگر تمام تمدن بشر ذیل بیت الانبیا و نور و مثل نور تعریف شد همهاش تحقق توحید می شود. اگر مناسبات نبوت نبی اکرم و مناسبات عالم آخرت در آن ملاحظه نشد، همه کارشان فساد میشود.
سکولاریسم، روح و جان تمدن جدید است
تمدن جدید با صدای بلند میگوید ما کاری با آخرت و مبدأ نداریم، اینها متعلق به حوزه خصوصی است. الگوی جامعه توسعهشان تکامل اجتماعی را که تعریف میکنند میگویند چون ما به سمت تکامل جهانی هستیم هر مکتب و آدم و جامعه و قدرتی اعم از نرم و سخت بخواهد جلوی ما بایستد باید حذف شود چون ضد تکامل هستند. همه تکاملی را که تعریف میکنند این جهانی است و آخرت و نبوت و توحید در آن نیست. عالمی که باید معبد و محل عبادت خدا باشد میشود معبود. لذا هر کار دیگری که این تمدن بکند از اول تا آخر فساد است. مگر اینکه یک جایی تحت فشار فرهنگ انبیاء مجبور شوند از مواضع خودشان کوتاه بیایند. اگر شما خیری در دستگاه شیطان و شیاطین میبینید، این خیر مال خودشان نیست. این همانی است که در روایات فرمود خداوند متعال این دو تا گل را باهم قاطی کرد و بدیهای آنها آمده این طرف، و خوبیهای این طرف رفته آن طرف؛ هر چه خوبی است مال انبیاء است؛ پس نباید تلقی شود که محور آنها خوب است. این بیانی که از بعضی از بزرگان نقل شده من جسارت نمی کنم این توهین به اسلام است من رفتم در غرب اسلام دیدم مسلمانی ندیدم، کجایش اسلام است؟ اصل ولایت، ولایت نبی اکرم است؛ “الاسلام هو تسلیم علی بن ابی طالب”. این تمدنی که با صدای بلند فریاد می زند و میگوید ما میخواهیم زمینی و عرفی سازی کنیم؛ سکولاریزم روح این تمدن است جان جان این تمدن است. چطوری میگویید من اسلام دیدم مسلمانی ندیدم اسلام با سکولاریزم مگر جمع میشود. یک جایی بله ممکن است در کاخ فرعون یک مؤمنی پیدا شود، یا ممکن است یک صفت خوب در یک کافر پیدا شود. این غیر از این است که این تمدن یک تمدنی است که روح اسلام در آن هست، ولی مسلمانی نیست. اگر سر در تمدن غربی بسم الله نوشتیم که نمیشود تمدن اسلامی!؟